کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رِنای هسته ای ناهمگن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رضحة
لغتنامه دهخدا
رضحة. [ رَ ح َ ] (ع اِ) هسته ای که از زیر سنگ بپرد. (از اقرب الموارد).
-
شبکه ٔ کروماتین
لغتنامه دهخدا
شبکه ٔ کروماتین . [ ش َ ب َ ک ِ ی ِ ک ُ رُ ] ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح گیاه شناسی ساختمان فیزیکی هسته ، رشته ٔ طویل به هم پیچیده ای است که در بعضی از نقاط به یکدیگر اتصال می یابد و قطورتر از سایر نقاط میگردد و جمعاً شبکه ای تشکیل میدهد که شبک...
-
هسته خوار
لغتنامه دهخدا
هسته خوار. [ هََ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) باکتری های مخصوصی است که انگل هسته ٔ آمیب ها می شوند. آمیب هایی که به این بیماری دچار شوند تامدتی حرکت می کنند و غذاهای مختلف را جذب میکنند ولی نمیتوانند تقسیم شوند و چون هسته وسیله ٔ ترکیب عناصر مختلف...
-
هسته
لغتنامه دهخدا
هسته . [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ) خسته ٔ میوه ها مانند هلو و زردآلو و جز آن ... (ناظم الاطباء). استخوان و دانه ٔ میوه . (انجمن آرا). مجموعه ٔ دانه و درون بر برخی گیاهان که در داخل میوه قرار دارد. || (اصطلاح علوم طبیعی ) جسم شفاف و متجانسی که در داخل سیتو...
-
تکژدان
لغتنامه دهخدا
تکژدان . [ ت َ ک َ ](اِ مرکب ) تکژدانه . (ناظم الاطباء). پرده ای که هسته ٔانگور در میان آنست و پوست انگور. (ناظم الاطباء).
-
گلبول
لغتنامه دهخدا
گلبول . [ گْل ُ / گ ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دانه های بسیار کوچک و کروی شکل که در خون پیدا میشود و بر دو قسم است : گلبول سفید و گلبول قرمز. گلبول سفید یا گویچه های سفید به دو دسته تقسیم میشوند: 1- یک هسته ای . 2- چندهسته ای : یک هسته ای به یک هسته های ...
-
فرسک
لغتنامه دهخدا
فرسک . [ ف ِ س ِ ] (اِ) شفتالو یا نوعی از آن ، تنک پوست یا سرخ رنگ . یا شفتالویی که از هسته ٔ خودشکافته گردد. (از منتهی الارب ). شفتالو را گویند و آن میوه ای است معروف . (برهان ). شفتالوی بی پرز. شلیل . تالانه . زلیق . شفترنگ . چلازه . (یادداشت به خط...
-
بادامی ها
لغتنامه دهخدا
بادامی ها. (اِ مرکب ) دسته ای از تیره ٔ گل سرخیان هستند که دارای مادگی ساده میباشند و در مادگی آنها دو تخمک دیده میشود. میوه ٔ آنها شفت یعنی دارای میان بر آبدار و هسته ٔ سخت است ، ودر این هسته معمولاً یکی از دو تخمک از میان میرود ودیگری بزرگ شده هسته...
-
استنقاء
لغتنامه دهخدا
استنقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون کردن مغز از استخوان . جدا کردن هسته . پوست باز کردن : قال بعضهم هو [ ای علس ] حبة سوداء تؤکل فی الجدب و قیل هو مثل البرّ الا انه عسرالاستنقاء. (مجمع البحرین : علس ). قیل هو [ ای علس ] طعام اهل صنعاء، قال ابوحنیفة رح...
-
تخمک
لغتنامه دهخدا
تخمک . [ ت ُ م َ ] (اِ مصغر) مصغر تخم . رجوع به تخمه شود. || (اصطلاح گیاه شناسی ) در گیاه شناسی ، دانه های کوچکی است که درون تخمدان به وجود می آید و بر اثر رشد به دانه تبدیل می گردد.آقای گل گلاب آرد: اگر در داخل تخمدان برشی داده شود در داخل آن اجسامی...
-
گوشت پاره
لغتنامه دهخدا
گوشت پاره . [ رَ/ رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای از گوشت . (ناظم الاطباء). پارچه ٔ گوشت . بِضْعة. (منتهی الارب ). شِنْشِنة. (المنجد) (ناظم الاطباء). مُضغة. (منتهی الارب ) : گوشت پاره ی آدمی از زور جان میشکافد کوه را با بحر و کان . مولوی .|| مغز و هسته . (نا...
-
غریسة
لغتنامه دهخدا
غریسة. [ غ َ س َ ] (ع اِ) ج ، غَرائِس ، غِراس و جمع اخیر نادر است . (اقرب الموارد). خرمابن نورسته . || نهال نشانده تا که جای گیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الفسیلة ساعة توضع حتی تعلق ؛ نهال خرماکه بنشانند تا جای گیرد. || هسته ای که آن را بکارند. ال...
-
یخمور
لغتنامه دهخدا
یخمور. [ ی َ ] (ع ص ) جوف مضطرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میان کاواک و بی ثبات و مضطرب . (ناظم الاطباء). || (اِ) مهره ای است سپید که از دریا برآید و در میان آن شکاف باشد مانند خسته ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک قسم مهره ٔ سپید که از دریا ب...
-
تلجن
لغتنامه دهخدا
تلجن . [ ت َ ل َج ْ ج ُ ] (ع مص ) برچفسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تلجن الشی ٔ؛ تلزج ای صار له ودک یعلق بالید و غیرها. (اقرب الموارد). || کوفته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پاک ناشدن سر ا...
-
قل
لغتنامه دهخدا
قل . [ ق ِل ل ] (ع مص ) کم گردیدن . || کم شدن مال کسی . || لاغر وکوتاه شدن . (اقرب الموارد). || (اِ) هسته ٔ خرما یگانه رسته ٔ سست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (بحرالجواهر). || لرزه و فسره . (اقرب الموارد): اخذه قل ؛ ای رعدة. (منتهی ...