یخمور. [ ی َ ] (ع ص ) جوف مضطرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میان کاواک و بی ثبات و مضطرب . (ناظم الاطباء). || (اِ) مهره ای است سپید که از دریا برآید و در میان آن شکاف باشد مانند خسته ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک قسم مهره ٔ سپید که از دریا برآرند و در میان آن شکافی باشد مانند شکاف هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.