کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورادور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دورادور
لغتنامه دهخدا
دورادور. (اِ مرکب ، ق مرکب ) با فاصله ٔ بسیار. از دور. (ناظم الاطباء). از ساحت دور. از بسیار دور. (یادداشت مؤلف ) : بعد از این دورادور دستبردی کرده و جمع می باشیم و نمی پراکنیم تا ضجر شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 509). علی تکین از آب بگذشت و در صحرایی...
-
دورادور
لغتنامه دهخدا
دورادور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) گرداگرد و پیرامون . (ناظم الاطباء). پیرمن . اطراف . (یادداشت مؤلف ) : ز گردکهای دورادور بسته مه و خورشید چشم از نور بسته . نظامی .رجوع به دور شود.
-
جستوجو در متن
-
دور
لغتنامه دهخدا
دور. [ دَ رَ ] (ع اِ) اطراف و گرداگرد و دورادور. (ناظم الاطباء).
-
نظم آرای
لغتنامه دهخدا
نظم آرای . [ ن َ ] (نف مرکب ) شاعر. نظم آرا : مرا به هجو مترسان چنین ز دورادوراگر برابر من شاعری و نظم آرای . سوزنی .رجوع به مدخل قبل شود.
-
جکم
لغتنامه دهخدا
جکم . [ ج َ ] (هندی ، اِ) نام یکی از ستارگان چهارده گانه ٔ که به عقیده ٔ هندوان دورادور قطب قرار دارند. رجوع به تحقیق ماللهند ص 121 شود.
-
شمراج
لغتنامه دهخدا
شمراج . [ ش ِ ] (ع مص ) شمرجة. بد دوختن جامه ٔ کسی را. (ناظم الاطباء). بخیه ٔ دورادور زدن و بد دوختن جامه را. (از اقرب الموارد). || خلط کردن در سخن . || نیکو پروردن حاضنه کودک را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) .
-
هاله زدن
لغتنامه دهخدا
هاله زدن . [ ل َ / ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) به دورادور چیزی حلقه زدن و ایجاد کردن : تا درنیاید انجم و افلاک در نظراز دود آه هاله به دور قمر زدیم .علی خراسانی (از آنندراج ).
-
شصر
لغتنامه دهخدا
شصر. [ ش َ ] (ع مص ) دورادور دوختن . (منتهی الارب ) (از المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). دورادور دوختن جامه را و بخیه های گشاد زدن در آن . (از ناظم الاطباء). || زدن گاو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شاخ زدن گاو. (از اقرب الموارد). || نیزه زدن کسی...
-
شمرجة
لغتنامه دهخدا
شمرجة. [ ش َ رَ ج َ ] (ع مص ) مصدر بمعنی شِمراج . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دورادور و تباه دوختن جامه را. (منتهی الارب ). رجوع به شمراج شود. || نیکو پرورش و دایگی بچه . || خلط کردن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
دوردور
لغتنامه دهخدا
دوردور. [ رِ / رْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) سخت دور. بسیار دور. (یادداشت مؤلف ) : تو قیاس از خویش می گیری ولیک دوردور افتاده ای بنگر تو نیک . مولوی .غرب ؛ دوردور شدن . (منتهی الارب ).- دوردور راه رفتن ؛ دورادور رفتن . کنایه است از خود را کنار و بیگانه د...
-
لنت
لغتنامه دهخدا
لنت . [ ل ِ ] (روسی یا انگلیسی ، اِ) نواری چسبان که بر دو سر سیم برق که برهم نهاده و پیوسته باشند پیچند پوشش را یا فیبری که در اتومبیل میان صفحات مختلفه ٔ فلزی یا گرداگرد صفحات فلزی قرار دهند جلوگیری از اتصال را. یا نواری از پارچه ٔ زفت که در اتومبیل...
-
بشک
لغتنامه دهخدا
بشک . [ ب َ ] (ع مص ) جامه را دورادور دوختن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). دوختن بخیه دورادور. (زوزنی ). بخیه فراخ زدن . (تاج المصادر بیهقی ). کوک زدن . شلال کردن . بخیه های دور از هم بجامه زدن . (از اقرب الموارد). || کار بد کردن . (م...
-
کوک زدن
لغتنامه دهخدا
کوک زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. (آنندراج ). بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه . (از فرهنگ فارسی معین ). با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را ...
-
شمج
لغتنامه دهخدا
شمج . [ ش َ ] (ع مص ) آمیختن . (ناظم الاطباء). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || شتاب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تعجیل و شتابی کردن در کاری . (ناظم الاطباء). || نگنده زدن جامه را. (منتهی الا...