بشک . [ ب َ ] (ع مص ) جامه را دورادور دوختن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). دوختن بخیه دورادور. (زوزنی ). بخیه فراخ زدن . (تاج المصادر بیهقی ). کوک زدن . شلال کردن . بخیه های دور از هم بجامه زدن . (از اقرب الموارد). || کار بد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کار را بد انجام دادن . (از اقرب الموارد). || شتافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دویدن . (غیاث ). سرعت کردن . (از اقرب الموارد). شتافتن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || دروغ بافتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دروغ گفتن . (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ). دروغ بستن . (از اقرب الموارد). || بریدن و گشادن زانو بند شتر را. || سبک گام زدن . || آمیختن . || فراخ ناکردن دستها را. || راندن بشتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || راندن شتر بشتاب . (از ذیل اقرب الموارد). || سم برداشتن اسب از زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.