کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) (مصدر دیگر یا حاصل مصدر آن دوزش و دوزندگی و مصدرمرخم آن دوخت است ). دوزیدن . پیوند دادن و متصل کردن پارچه های جامه و جز آن با سوزن و نخ بهم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خیاطة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حوص . حیاصة. (تاج المص...
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) اندوختن و جمع کردن مال . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). صورتی دیگر از توختن . رجوع به توختن و اندوختن شود. || ادا کردن وگزاردن وام و قرض و نماز. (ناظم الاطباء) (از برهان ). توختن . ادای قرض . ادای دین . وامگزاری : مادرش ...
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) شیر دوشیدن .(ناظم الاطباء) (از برهان ) دوشیدن . (آنندراج ): المخانة؛ آن اشتر که گردن بکشدنزدیک دوختن . (دهار). النعوس ؛ آن اشتر که خواب کند نزدیک دوختن . (مهذب الاسماء) : و آن گنده پیررا پسری بود یتیم و درویش بودند و معیشت ایشان...
-
واژههای مشابه
-
کیسه دوختن
لغتنامه دهخدا
کیسه دوختن . [ س َ / س ِ ت َ ] (مص مرکب ) دوختن کیسه . درست کردن و ساختن کیسه . کیسه ساختن . || به افراط توقع داشتن . کیسه بردوختن . (ناظم الاطباء). به خود وعده ٔ انتفاعی دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طمع بستن . (امثال و حکم ص 1258). انتظار ...
-
نگاه دوختن
لغتنامه دهخدا
نگاه دوختن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن .- نگاه دوختن به چیزی یا به کسی ؛ در آن خیره شدن . بدان نگریستن .
-
نظر دوختن
لغتنامه دهخدا
نظر دوختن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب )چشم بربستن . دیده فروبستن . نگاه نکردن : همی خرامد و عقلم به طبعمی گویدنظربدوز که آن بی نظیر می آید. سعدی . || نظر بر چیزی دوختن ؛ بدان خیره شدن . در آن طمع کردن : شوخ چشمی که نظر بر دل من دوخته است سینه ٔ سنگ از ...
-
نقش دوختن
لغتنامه دهخدا
نقش دوختن .[ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) زردوزی کردن . (ناظم الاطباء).
-
جامه دوختن
لغتنامه دهخدا
جامه دوختن . [ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) پیراهن دوختن . لباس دوختن . تخییط : از رشته ٔ جان جامه ٔ جانان نتوان دوخت کز دل گره سخت برین تار فتادست . شهید قمی (از ارمغان آصفی ).عاجز ز ثناش فکر و خامه بر قد فلک که دوخت جامه .فصیحی هروی (از ارمغان آصفی )...
-
دل دوختن
لغتنامه دهخدا
دل دوختن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) به کسی یا چیزی علاقه ٔ فراوان داشتن . (فرهنگ عوام ).
-
دهن دوختن
لغتنامه دهخدا
دهن دوختن . [ دَ هََ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه است از خاموشی گزیدن و سکوت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ) : از آن مرد دانا دهن دوخته است که بیند که شمع از زبان سوخته ست .سعدی (بوستان ).
-
رقعه دوختن
لغتنامه دهخدا
رقعه دوختن . [ رُ ع َ / ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) پیوندکردن . (از آنندراج ). وصله بر جامه زدن : چند به شب در سماع جامه دریدن ز شوق روز دگر بامداد رقعه بر آن دوختن . سعدی .هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبرکز بهر جامه رقعه برخواجگان نبشت . سعدی .دو صد رقعه ب...
-
لب دوختن
لغتنامه دهخدا
لب دوختن . [ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) خموشی گزیدن : مدتی میبایدش لب دوختن از سخنگویان سخن آموختن . مولوی .تا نگردد خون دل و جان جهان لب بدوز و دیده بربند این زمان .مولوی .
-
پاره دوختن
لغتنامه دهخدا
پاره دوختن . [ رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) در پی نهادن جامه را. وصله کردن . رقعه دوختن . ترقیع. پینه کردن . ترَدّم . تردیم .
-
بهم دوختن
لغتنامه دهخدا
بهم دوختن . [ ب ِ هََ ت َ ] (مص مرکب ) یکی کردن . بهم پیوستن : گر زمین و زمان بهم دوزی ندهندت زیاده از روزی .؟ (از یادداشت بخط مؤلف ).