نظر دوختن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب )چشم بربستن . دیده فروبستن . نگاه نکردن :
همی خرامد و عقلم به طبعمی گوید
نظربدوز که آن بی نظیر می آید.
|| نظر بر چیزی دوختن ؛ بدان خیره شدن . در آن طمع کردن :
شوخ چشمی که نظر بر دل من دوخته است
سینه ٔ سنگ از او خانه ٔ پرنور شده ست .