کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دندیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دندیدن
لغتنامه دهخدا
دندیدن . [ دَ دی دَ ] (مص ) زمزمه کردن . (دهار) (السامی فی الاسامی ). زیر لب بنرمی چیزی گفتن : زمزمه ؛دندیدن مجوس به زمان خوردن . (یادداشت مؤلف ). در زیر لب آهسته و با خود حرف زدن باشد از روی قهر و غضب و جوشیدن از خشم ، و شیرازیان و خراسانیان لَندید...
-
جستوجو در متن
-
دندنده
لغتنامه دهخدا
دندنده . [ دَ دَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از دندیدن . که بدندد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دندیدن شود.
-
دندش
لغتنامه دهخدا
دندش . [ دَ دِ ] (اِمص ) دندیدن . (ناظم الاطباء). اسم مصدر از دندیدن . نجوا. رمز. (یادداشت مؤلف ). سخن گفتن باشد با کسی چنانکه دیگری درنیابد. و به عربی رمز و ایما نامند. (از آنندراج ) (برهان ). سخن وکلام مرموز. و رجوع به دندیدن شود. || نمازی که آهست...
-
لندلند کردن
لغتنامه دهخدا
لندلند کردن . [ ل ُ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غرغر کردن . ژکیدن . دندیدن .
-
لنده دادن
لغتنامه دهخدا
لنده دادن . [ ل ُ دَ / دِدَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم شیراز، ژکیدن . لنده زدن . دندیدن . غر و غر کردن . و رجوع به لُندیدن شود.
-
دندنه
لغتنامه دهخدا
دندنه . [ دَ دَ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِ) آهسته سخن کردن زیر لب باشد، آن را دندش نیز گویند و دندیدن مصدر آن است . (آنندراج ). سخن آهسته ٔ زیرلبی . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) : تیزی که بانگ رعد بم و زیر آن بوددر زیر لب چه دندنه ٔ ناتوان کند. کمال ...
-
لندیدن
لغتنامه دهخدا
لندیدن . [ ل ُ دی دَ ] (مص ) لندلند کردن . غر و غر کردن . غرغر کردن . لنده دادن . لنده زدن . نامفهوم کلماتی حاکی از ناخشنودی گفتن . ژکیدن . دندیدن . غرولند کردن . غرولند زدن . خودبه خود سخن گفتن از روی قهر و غضب و غصه . (برهان ).
-
لند
لغتنامه دهخدا
لند. [ ل ُ ] (اِمص ) اسم از لندیدن به معنی زیر لب سخن گفتن . ژکیدن و آهسته در زیر لب سخن گفتن از روی قهر و غضب و غصه . (برهان ). دندیدن . سخن کردن باشد از خشم و غضب در زیر لب و آن را دندیدن و ژکیدن گویند. (جهانگیری ). صاحب آنندراج گوید: مولوی در قصه ...
-
زمزمة
لغتنامه دهخدا
زمزمة. [ زَ زَ م َ ] (ع مص ) شنیده شدن آواز چیزی از دور. (از اقرب الموارد). || بانگ کردن رعد. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بانگ کردن رعد پی در پی . || بانگ کردن خیل . (از اقرب الموارد). || شنیده شدن صدای ملایم شعله ٔ آتش . (...
-
غذمرة
لغتنامه دهخدا
غذمرة. [ غ َ م َ رَ ] (ع اِ) خشم و فریاد و اضطراب آواز، وقت خصومت ، یقال : سمعت لفلان غذمرة؛ ای صخباً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، غذامیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). با خود دندیدن . || آمیزش سخن و بانگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اختلاط الکلا...
-
ژکیدن
لغتنامه دهخدا
ژکیدن . [ ژَ / ژُ دَ ](مص ) با خویشتن دمدمه کردن از دلتنگی . (لغت نامه ٔ اسدی ). در خود همی تندیدن وهمی گفتن نرم نرم به تندی و خشم آلودگی . (لغت نامه ٔ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). با خود همی دندیدن نرم نرم و خشم آلود. (لغت نامه ٔ اسدی ). آهسته سخن گفتن در...
-
دنیدن
لغتنامه دهخدا
دنیدن . [ دَ دَ ] (مص ) زمزمه کردن مغان در وقت نان خوردن ایشان . (انجمن آرا). رجوع به دندیدن شود. || به نشاط رفتن . (از لغت فرس اسدی ). به معنی دویدن به نشاط و خوشحالی است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از برهان ) (از ناظم الاطباء). خرامیدن . چمیدن ...