دندیدن . [ دَ دی دَ ] (مص ) زمزمه کردن . (دهار) (السامی فی الاسامی ). زیر لب بنرمی چیزی گفتن : زمزمه ؛دندیدن مجوس به زمان خوردن . (یادداشت مؤلف ). در زیر لب آهسته و با خود حرف زدن باشد از روی قهر و غضب و جوشیدن از خشم ، و شیرازیان و خراسانیان لَندیدن گویند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). سخن آهسته و زیر لب از روی خشم گفتن . لندیدن . (از لغت محلی شوشتر). از خشم جوشیدن . (شرفنامه ٔ منیری ). || در بندی از مسمطی از منوچهری برخی نسخه ها کلمه ٔ «بدندند» آمده ولی در چاپ دبیرسیاقی به جای آن کلمه ٔ «بگردند» مضبوط است و ظاهراً دندیدن از «دند» مخفف دنده ساخته شده باشد به معنی «از دنده ای به دنده ای شدن » که با معنی «بگردند» نزدیک است :
کبکان بی آزار که در کوه بلندند
بی قهقهه یک بار ندیدم که بخندند
جز خاربنان جایگه خود نپسندند
بر پهلو ازین نیمه بدان نیمه بدندند.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.