غذمرة. [ غ َ م َ رَ ] (ع اِ) خشم و فریاد و اضطراب آواز، وقت خصومت ، یقال : سمعت لفلان غذمرة؛ ای صخباً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، غذامیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). با خود دندیدن . || آمیزش سخن و بانگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اختلاط الکلام و الصیاح . ج ، غذامیر. داد و فریاد. زَجَر. || (مص ) خشم گرفتن . خشمناک شدن . (اقرب الموارد). || نهان داشتن سخن رااز فخر یا از تهدید و غضب و پی در پی آوردن آن را. || جدا کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غذمر الشی َٔ؛ فَرَّقَه . (اقرب الموارد). || آمیختن بعض چیزی به بعض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غذمر الشی ٔ؛ خلط بعضه ببعض . (اقرب الموارد). || بانگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به گزاف کار کردن . (منتهی الارب ). || به گزاف فروختن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).غذمر الشی ٔ؛ باعه جزافاً کغذرمه . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.