کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دس دس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دس دس کردن
لغتنامه دهخدا
دس دس کردن . [ دَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول شیرخوارگان ، چپه زدن . چپک زدن . || دست دست کردن . طول دادن . به تعویق افکندن . وقت سپوختن . مماطله کردن . اهمال کردن بعمد. قاصداً انجام دادن کاری را بدرازا کشاندن .
-
واژههای مشابه
-
دٔس
لغتنامه دهخدا
دٔس . [ دَ ءِ ] (اوستایی ، مص ) در اوستا بمعنی نشان دادن و نمودن است و دٔس [ دَ ءِ س َ ] از این مصدر با تغییر صورت یا تلفظ در واژه های تندیس و طاقدیس و فرخاردیس و شبدیز بجای مانده است . (از فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 261).
-
جستوجو در متن
-
تدسیة
لغتنامه دهخدا
تدسیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «دس س ») پنهان کردن و بی نام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پنهان کردن . (دهار). پنهان و گمنام کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پوشانیدن و گم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): و قد خاب من دسیها ؛ ای دسها، فا...
-
تدسس
لغتنامه دهخدا
تدسس . [ ت َ دَس ْ س ُ ] (ع مص ) مخفی شدن و مخفی کردن خود را. (ناظم الاطباء). حیله و مکر ساختن . (از اقرب الموارد) (از المنجد): تدسس به الی اعدائه ؛ ای دس ّ علیه . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تدسیس شود.
-
تدسیة
لغتنامه دهخدا
تدسیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «دس ی ») ورغلانیدن کسی را و تباه کردن وی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تباه کردن و گمراه کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج )(از اقرب الموارد) (از المنجد). || برداشتن حدیث را از کسی و نقل کردن . (منتهی الارب ) (ناظم ال...
-
دستاس
لغتنامه دهخدا
دستاس . [ دَ ] (اِ مرکب ) دست آس . آسیایی باشد که آن را به دست گردانند. (برهان ). آسی باشد که به دست گردانند. (جهانگیری ) (از انجمن آرا). آسیایی که به زور دست بگردد. (آنندراج ). آسیایی دستی که بدان غله دست آس کنند. (از شرفنامه ٔ منیری ). آسیاسنگی که ...
-
ادات تشبیه
لغتنامه دهخدا
ادات تشبیه . [ اَ ت ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کلمه ایست ماننده کردن چیزی را بچیزی و صاحب غیاث اللغات گوید: لفظی که بر تشبیه دلالت کند چنانکه در فارسی لفظ چون و چو و مانند آن - انتهی . و آن درلغت عرب «کاف » و «کاءَن َّ» و «مثل » و «شبه » و امثا...
-
پنهان
لغتنامه دهخدا
پنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . در سرّ. س...
-
دست آموز
لغتنامه دهخدا
دست آموز. [ دَ ](ن مف مرکب ) دست آموخته . آموخته . پرورش یافته به دست .(غیاث ). به دست آموخته شده و رام و مطیع و مأنوس ومنقاد و فرمان بردار. (ناظم الاطباء). مدرب . (زمخشری ). رام و مطیع : بقال را در دکان از برای دفع موشان راسوئی بود دست آموز بازی گر...
-
دست آویز
لغتنامه دهخدا
دست آویز. [ دَ ] (اِ مرکب ) آنچه همراه آورند و وسیله ٔ مدعای خود سازند. (برهان ). چیزی که تمسک بدان کنند و آنرا وسیله ٔ مدعای خود سازند. (آنندراج ). در لهجه ٔ شوشتر «دس اوویز» گویند، و آن تمسک و سند باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). وسیله . (منتهی...
-
داریوش اول
لغتنامه دهخدا
داریوش اول . [ دارْ ش ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) نام و نسب : اسم این شاه در کتیبه های هخامنشی داری ووش یا دارای واوش ، بزبان بابلی دریاووش و در کتیبه های مصریان بزبان مصری آن تریوش و یا تاریوش . و مورخین یونانی : داریس . در توراة: داریوش و دَریاوِش . مورخین ...
-
اری تس
لغتنامه دهخدا
اری تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) والی سارد از جانب کوروش . هردوت گوید (کتاب سوم ، بند 120 - 128): ((کورش اُرُی ْتِس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره ٔ سامُس را هلاک و این جزیره را جزو پارس کند. می گوئیم ((...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت َ ] (اِ) در اوستا «تفنو» ، خونساری «ته » ، دزفولی «تو» ، طبری «تو» ، گیلکی «تب » ، فریزندی «تو» ، یرنی «تئو» ، نطنزی «تو» ، سمنانی و لاسگردی «تو» ، سنگسری «تو» ، سرخه ای «تو» ، شهمیرزادی «تب » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گرمی ، این لف...