کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درز در 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سهمی
لغتنامه دهخدا
سهمی . [ س َ ] (اِ) از نظر تشریح درزی است در استخوانهای جمجمه که از میان درز اکلیلی بر میان سر میرود تا بزاویه ٔ درز لامی ، و آنرا سهمی و سفودی نیز گویند. درزی که قحف را از وسط در طول به دو بخش کند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
آلت
لغتنامه دهخدا
آلت . [ ل َ ] (اِ) هر یک از قطعات چوب باریک تراشیده بدرازا با درز و شکاف که در در و پنجره و قاب سقف بکار برند چون فاصله ٔ میان دو صفحه یا دو لغت یا دو شیشه و چهارسوی لغت یا شیشه را در درزهای آن استوار کنند.
-
فس
لغتنامه دهخدا
فس . [ ف ِ ] (اِ) نام کلاهی که در شهر فس واقع در غرب افریقا می ساختند و آن کلاه معمولی ترکان عثمانی و مصریان بود و در واقع نوعی فینه بود که از نمد یا ماهوت سرخ بی درز ساخته می شد. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
درزنان
لغتنامه دهخدا
درزنان . [ دَ رَ ] (اِ) ریسمانی که در سوزن کشند. (آنندراج ). آن رشته که در درزن کشند. (انجمن آرا، ذیل درز). و رجوع به درزمان شود. || نومید. (آنندراج از کشف ). || زن ترسایان . (آنندراج از کشف ).
-
آغاره
لغتنامه دهخدا
آغاره . [ رَ / رِ ] (اِ) دوالی که کفشگر بر درز میان رویه و زیره ٔ کفش کند تا آب و خاک در درون نشود . || کفه ٔ کفش که از درونسوی افکنند.
-
طرشقة
لغتنامه دهخدا
طرشقة. [ طَ ش َ ق َ ] (ع مص ) صدا کردن استخوان در حمام . || (اِ) شکاف . درز. ترک . (دزی ج 2 ص 36).
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح َ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به حجر. سنگی . از سنگ . سنگین . سمعانی گوید نسبت است بحجر یعنی حجاره و مشهور به آن جماعتی از اهل قوشح (شاید فوشنج ) میباشند.- عظم حجری ؛ دو استخوان است بر دو سوی سر که سوراخ گوش در وی است و چون سخت تر از استخوانهای...
-
بیخو
لغتنامه دهخدا
بیخو. (اِخ ) دهی از دهستان درز و سایه بان است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 200 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفه ٔ دولتخانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). و رجوع به فارسنامه ٔ ناصری شود.
-
چوزک
لغتنامه دهخدا
چوزک . [ زَ ] (اِخ ) (چشمه ...) از ناحیه نوئی کوه کیلویه و در 2500 گزی شرقی سرفاریاب واقع شده است و این چشمه از درز سنگی درآید که مانند شرم زنان باشد. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
انصداع
لغتنامه دهخدا
انصداع . [ اِ ص ِ ] (ع مص ) شکافته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). انشقاق . (از اقرب الموارد). شکستن . شکافتن . ترکیدن . درز کردن . || جدا شدن . (یادداشت مؤلف ). || نزد اطبای قدیم انشقاق رگ است در ...
-
مغزی
لغتنامه دهخدا
مغزی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مغز: سکته ٔ مغزی . خونریزی مغزی . آسیب مغزی . ضربه ٔ مغزی . || (اِ) در خیاطی ، نواری باریک چون قیطانی که به درازی درز شلوار یا لبه ٔ جامه دوزند مخالف رنگ شلوار یا جامه . حاشیه ٔ باریک بر کنار جامه از لونی دیگر. (یادد...
-
دماغه
لغتنامه دهخدا
دماغه . [ دَ غ َ / غ ِ ] (اِ) بینی کوه و تیغه ٔکوه . (ناظم الاطباء). نوکی پیش آمده از کوه . (یادداشت مؤلف ). || کمان کشتی . تماغه . (ناظم الاطباء). || چوبی به درازای در میان دو مصراع و متصل به یکی از آن دو که درز میانین را پوشد چون دو لنگه را پیش کن...
-
سرب
لغتنامه دهخدا
سرب . [ س َ ] (ع اِ) ستور. (منتهی الارب ). شتر و هر چرنده . (محیط المحیط). || چرندگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (محیط المحیط). || درز. (منتهی الارب ). || جانب و سوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وجهه . (محیط المحی...
-
نخچیران
لغتنامه دهخدا
نخچیران . [ ن َ ] (اِ) ج ِ نخچیر. (از آنندراج ). || (اِخ ) خسرو پرویز که دارالملک در کوره ٔ خسروخره و مدین داشته شهری در آن حدود بساخت و در آن قصری از سنگ سیاه قریب یکصد ذرع ارتفاع [ بساخت ] که در آن چنان حجاری کرده بودند که درز بر سنگ ها دریافته نمی...
-
دیرکتوار
لغتنامه دهخدا
دیرکتوار. [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) (سبک ِ...) شیوه ٔ تزیینات داخلی و لباس در فرانسه که در دوره ٔ دیرکتوار (1795 - 1799 م .) رواج داشت . این سبک حد فاصل بین سبک دوره ٔ لوئی شانزدهم و سبک امپراطوری بود که در آن از تزیینات پرزرق و برق اشرافی احتراز میشد و ...