کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درخشان شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
درخشان کردن
لغتنامه دهخدا
درخشان کردن . [ دُ / دَ / دِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نورانی کردن . تاباندن .روشن کردن . زدودن تیرگی و تابناک کردن : کنون باتو آیم به درگاه اوی درخشان کنم تیره گون ماه اوی . فردوسی .بدو گفت خسرو که با رنج تودرخشان کنم زین سخن گنج تو. فردوسی .چوپیدا شود...
-
جستوجو در متن
-
دبص
لغتنامه دهخدا
دبص . [ دَ ب َ ] (ع مص )زیاد شدن چربی . (ناظم الاطباء). || درخشان شدن زره . (زوزنی ). اما از منابع دیگر تأیید نشد.
-
افروزیدن
لغتنامه دهخدا
افروزیدن . [ اَ دَ ] (مص ) افروختن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (فرهنگ فارسی معین ). || روشن کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || روشن شدن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). تابان شدن . درخشان شدن . بسیار روشن شدن . (ناظم الاط...
-
تابان گردیدن
لغتنامه دهخدا
تابان گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب )درخشان شدن . روشن شدن : اکماد؛ تابان گردیدن جامه . لعب متن الفرس ؛ پشت اسب تابان گردید. (منتهی الارب ).
-
دلوص
لغتنامه دهخدا
دلوص . [ دُ ] (ع مص ) نرم و تابان گردیدن زره . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). درخشان شدن زره . (تاج المصادر بیهقی ). دلاصة. رجوع به دلاصة شود.
-
طلاقت
لغتنامه دهخدا
طلاقت . [ طَ ق َ ] (ع مص ) گشادگی زبان . (مهذب الاسماء). ذلاقت . گشاده زبانی . فصاحت . گشاده زبان شدن . (زوزنی ) (منتخب اللغات ). تیزی زبان . زبان آوری . طلاق . تیززبان شدن . تیززبانی . لقلقه . (غیاث ) (آنندراج ). || گشاده روی شدن . (تاج المصادر) (من...
-
تهلل
لغتنامه دهخدا
تهلل . [ت َ هََ ل ْ ل ُ ] (ع مص ) گشاده روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درخشیدن روی از شادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درخشان شدن میغ به برق . (تاج المصادر بیهقی ). درخشیدن ابر و برق . (منتهی الارب ) (آن...
-
ملتمع
لغتنامه دهخدا
ملتمع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) درخشیده و روشن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). درخشان و روشن و تابان و دارای لمعان . (ناظم الاطباء).- ملتمع شدن ؛ تغییر کردن رنگ و ناپدید شدن آن . || درخشیدن . (ناظم الاطباء).|| رباینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آ...
-
تزلق
لغتنامه دهخدا
تزلق . [ ت َ زَل ْ ل ُ ] (ع مص ) زینت گرفتن و خوش عیش شدن تا آنکه گونه سرخ و سپید و درخشان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد).
-
الماس دندان
لغتنامه دهخدا
الماس دندان . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دندانش چون الماس درخشان و سفید باشد : چو من زنگی آنگه که خندان بودسیه شیری الماس دندان بود. نظامی .- الماس دندان شدن ؛ کنایه از کمال الحاح و فروتنی کردن . (غیاث اللغات ).
-
براق
لغتنامه دهخدا
براق . [ ب ُ ] (ص ) براغ .نرم و درخشان و انبوه موی ، و آن صفتی است گربه را.- براق شدن ؛ گشودن و ستیخ کردن گربه موی گردن را بگاه جنگ .- || گشودن و ستیخ کردن خروس و جز آن پرهای گردن را بگاه جنگ . (یادداشت مؤلف ).- || آماده شدن آدمی برای نزاع و جنگ و ...
-
تلألو
لغتنامه دهخدا
تلألؤ. [ ت َ ل َءْ ل ُءْ ] (ع مص ) درخشیدن برق و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درخشیدن . (آنندراج ). درخشیدن ستاره و برق . || افروختن و درخشان شدن شعله ٔ آتش . (از اقرب الموارد). || درخشیدن و نورانی بودن رخسار. (التاج ، از اقرب الموارد).
-
روشن شدن
لغتنامه دهخدا
روشن شدن . [رَ / رُو ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تابان گشتن . درخشان شدن . مقابل تاریک شدن . (یادداشت مؤلف ) : که روشن شدی زو شب تیره چهرچو ناهید رخشان بدی بر سپهر. فردوسی .شمس چون پیدا شود آفاق ازو روشن شودمرد چون دانا شوددل در برش دریا شود. ناصرخسرو.چ...
-
متجلی
لغتنامه دهخدا
متجلی . [ م ُ ت َ ج َل ْ لی ] (ع ص ) ظاهر شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روشن و آشکار. (آنندراج ) (غیاث ). تابدار و روشن وباشکوه و درخشان و آشکار و هویدا. (ناظم الاطباء).- متجلی شدن ؛ ظاهر و آشکار شدن : و در زمره ٔ صاحبدلان ...