کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داشتنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داشتنی
لغتنامه دهخدا
داشتنی .[ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور داشتن . سزاوار دارا بودن .
-
واژههای مشابه
-
نگاه داشتنی
لغتنامه دهخدا
نگاه داشتنی . [ ن ِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل نگاه داشتن است . که ازدرِ نگاه داشتن است . رجوع به نگاه داشتن شود.
-
نگه داشتنی
لغتنامه دهخدا
نگه داشتنی . [ ن ِ گ َه ْ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق حفظ و حراست و نگه داری . که بایدش نگه داشت و رعایت کرد. که قابل توجه و درخور اعتناست . مغتنم : بگذاشتنی است هرچه در عالم هست الا فرصت که آن نگه داشتنی است .سعدی .
-
دوست داشتنی
لغتنامه دهخدا
دوست داشتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق دوست داشتن . محبوب . درخورد مهرورزی . قابل محبت و دوستی . درخور دوست داشتن . (از یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث َ ق َ ] (ع اِ) متاع و بار مسافر و حشم و خدمتکاران او. بار. بنه . || هرچیز نفیس نگاه داشتنی . و منه الحدیث ؛ انی تارک فیکم الثقلین ، کتاب اﷲ و عترتی .
-
مغزک
لغتنامه دهخدا
مغزک . [ م َ زَ ] (اِ مصغر) مغز خرد. مغز لطیف و دوست داشتنی : مغزک بادام بودی با زنخدان سپیدتا سیه کردی زنخدان را چو کنجاره شدی . اورمزدی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به مغز شود.
-
کمتة
لغتنامه دهخدا
کمتة. [ ک ُ ت َ ] (ع اِمص ) سرخی که به سیاهی زند در اسب و آن دوست داشتنی ترین رنگهاست میان عرب . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). سرخی رنگ اسب که به سیاهی زند و این رنگ را تازیان در اسب بهترین رنگها دانند. (ناظم الاطباء). رنگ کُمَیت . (از اقرب الموار...
-
مامانی
لغتنامه دهخدا
مامانی . (ص نسبی ) منسوب به مامان در زبان اطفال خرد، جمیل . خوب . زیبا.- تیتیش مامانی ؛ جامه ٔ زیبا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تداول امروز به خوب و ظریف و قشنگ و مطلوب و دوست داشتنی اطلاق می شود.و رجوع به مامان شود.|| در تداول عامه ، آدم بزرگو...
-
چرب و نرم
لغتنامه دهخدا
چرب و نرم . [ چ َ ب ُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) غذای چرب و نرم ؛ طعام و خوراک پرروغن و پخته . || کنایه از غذای مطبوع و لذیذ. خوراک خوردنی و دوست داشتنی . غذائی باب طبع. طعام لذیذ و گوارا : وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم گاهی به بحر رومی و گاهی...
-
حرف لیاقت
لغتنامه دهخدا
حرف لیاقت . [ ح َ ف ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة لیاقت . پساوند شایستگی و سزاواری . شمس قیس گوید: واوو الف و راء است که در اواخر بعضی اسامی معنی لیاقت و شایستگی چیزی دهد، چنانکه گوشوار و شاه وار. و نزدیک به همین معنی جامه وار و نامه وار و خا...
-
دلبند
لغتنامه دهخدا
دلبند. [ دِ ب َ ] (نف مرکب ) که دل را ببندد. دربندکننده ٔ دل . اسیرکننده ٔدل . عاشق کش . جاذب . دلکش . دلبر : زلفش کمنددلبند و غمزه اش ناوک جان شکار. (سندبادنامه ص 237).پریچهره بتان شوخ دلبندز خال و لب سرشته مشک با قند. نظامی .چه دید الحق بتانی شوخ و...
-
شیرین کار
لغتنامه دهخدا
شیرین کار. (ص مرکب ) مسخره و کسی که سخنان لطیف و طرفه گوید. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || شعبده باز و حقه باز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || مردم خوش آمدگوی و چاپلوس . (از ناظم الاطباء). || کسی که کارهای خوب از ...
-
دلاویز
لغتنامه دهخدا
دلاویز. [ دِ ] (نف مرکب ) دل آویز. دل آویزنده . آویزنده به دل . مطلوب و مرغوب و دلخواه . (برهان ). آنچه یا آنکه دلهای اصحاب نظر بدو مایل بود. (از شرفنامه ٔ منیری ). قابل قبول . دلچسب . دل انگیز. دلفریب . دلکش . دلربا. فتان . گیرا. دلپسند : مطربا آن غ...