کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلیده رخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلیده رخ
لغتنامه دهخدا
خلیده رخ . [ خ َ دَ / دِ رُ] (ص مرکب ) صورت خراشیده سوک و نوحه را : زن گازر از درد کودک نوان خلیده رخان تیره گشته روان .فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
خلیده جگر
لغتنامه دهخدا
خلیده جگر. [ خ َ دَ / دِ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) مجروح جگر. کنایه از شکسته و فگار : اگر مانده بودی برادر مراکه پیوسته بد او ز مادر مرابه تنها نماندستمی زارزارخلیده جگر، زیر دندان مار.فردوسی .
-
خلیده دل
لغتنامه دهخدا
خلیده دل . [ خ َ دَ / دِ دِ] (ص مرکب ) مجروح دل . کنایه از دلشکسته : بکوه و بصحرا نهادند روی همی شد خلیده دل و راه جوی . فردوسی .وز آنجا بجیحون نهادند روی خلیده دل و با غم و گفتگوی . فردوسی .همیشه خلیده دل و راه جوی ز لشکر سوی دژ نهادند روی .فردوسی .
-
خلیده روان
لغتنامه دهخدا
خلیده روان . [ خ َ دَ / دِ رَ ] (ص مرکب ) ناراحت . غمناک . غصه دار : چنین دادپاسخ که ای پهلوان ز گشتاسبم من خلیده روان . فردوسی .به پیروزگر بر تو ای پهلوان که از من نباشی خلیده روان . فردوسی .زواره بیامد خلیده روان که امروز چون گشت بر پهلوان .فردوسی ...
-
جستوجو در متن
-
کفیده
لغتنامه دهخدا
کفیده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) از هم بازشده و شکافته و ترکیده . (برهان ) (ناظم الاطباء). ترقیده و شکافته . (غیاث ). کفته . (فرهنگ اسدی ). مشفوق . مبطور. بطیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خوانی نهاده بر وی چون سیم پاک میده با برگان و حلوا شفتالوی کفی...
-
کرشمه
لغتنامه دهخدا
کرشمه . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (اِ) ناز و غمزه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).عشوه . شکنه . برزم . (ناظم الاطباء). غَنج . غُنج . غُنُج . (منتهی الارب ). دلال . (یادداشت مؤلف ) : ناز اگر خوب را سزاست بشرطنسزد جز تراکرشمه و ناز. رودکی .گه خرامش چو...
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران . (اِخ ) پهلوانی مشهور از توران و سرلشکر افراسیاب فرزند ویسه . (برهان ) (جهانگیری ). نام سپه سالار افراسیاب . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از قهرمانان افراسیاب پادشاه مشهور توران است . در جنگهائی که بر اثرقتل سیاوش میان ایران و توران بوقوع ...