خلیده دل . [ خ َ دَ / دِ دِ] (ص مرکب ) مجروح دل . کنایه از دلشکسته :
بکوه و بصحرا نهادند روی
همی شد خلیده دل و راه جوی .
وز آنجا بجیحون نهادند روی
خلیده دل و با غم و گفتگوی .
همیشه خلیده دل و راه جوی
ز لشکر سوی دژ نهادند روی .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلیده دل . [ خ َ دَ / دِ دِ] (ص مرکب ) مجروح دل . کنایه از دلشکسته :
بکوه و بصحرا نهادند روی
همی شد خلیده دل و راه جوی .