کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسوف
لغتنامه دهخدا
خسوف . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) چاه بسیار آب در زمین سنگناک که آب آن منقطع نشود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خسوف
لغتنامه دهخدا
خسوف . [ خ ُ ] (ع اِمص ) گرفتگی ماه . (دهار).
-
خسوف
لغتنامه دهخدا
خسوف . [ خ ُ] (ع مص ) بزمین فرورفتن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). رجوع به خسف شود. || کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به خس...
-
واژههای همآوا
-
خصوف
لغتنامه دهخدا
خصوف . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ای که بعد مدت حمل بیک ماه زاید یعنی سیزده ماه . || جزور؛ شتر ماده ای که بعد از مدت حمل بدو ماه زاید بمعنی چهارده ماه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || ماده شتری که ماه نهم بچه ...
-
جستوجو در متن
-
مه گرفتن
لغتنامه دهخدا
مه گرفتن . [ م َه ْگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ماه گرفتن . خسوف : کنون نگاه کنم سوی مه که مه بگرفت چو مه گرفت بدو بیشتر کنند نگاه . فرخی .رجوع به ماه گرفتن و خسوف شود.
-
خسف
لغتنامه دهخدا
خسف . [ خ ُ س ُ ] (ع اِ) این کلمه جمع است «خاسف » و «خَسوف » و «خَسیف » و «خَسیفَه » را.
-
ماه گرفتن
لغتنامه دهخدا
ماه گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خسوف . (ترجمان القرآن ). خسوف شدن . || سیاه شدن ظاهر پوست جنین در شکم مادر. پیدا شدن لکه های نسبةً بزرگ سیاه یا سرخ تیره رنگ بر ظاهر بشره بطور مادرزاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه گرفت و ماه گرفتگی...
-
خورشید گرفتن
لغتنامه دهخدا
خورشید گرفتن . [ خوَرْ / خُرْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن خورشید. خسوف . کسوف که بهر دو معنی آمده است . (یادداشت مؤلف ).
-
خورشیدگرفتگی
لغتنامه دهخدا
خورشیدگرفتگی . [ خ ُ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت گرفتن خورشید. حالت خسوف . حالت کسوف . (یادداشت مؤلف ).
-
انخساف
لغتنامه دهخدا
انخساف . [ اِ خ ِ ](ع مص ) کور شدن چشم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). کور شدن . (از اقرب الموارد). یقال : انخسفت العین . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بزمین فرو رفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || پوشیده شدن . (آنن...
-
ماه گرفت
لغتنامه دهخدا
ماه گرفت . [ گ ِ رِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خسوف . (ناظم الاطباء). رجوع به ماه گرفتن و ماه گرفتگی شود. || (اِمرکب ) خالی که در صورت خوبان پدید آید. (ناظم الاطباء). کلفی که بر روی و اندام مرد باشد. کلف و سیاهی که بر بعض کسان مادرزاد باشد. تاش . ...
-
روز شمسی
لغتنامه دهخدا
روز شمسی . [ زِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مدت لازم برای اینکه یک نصف النهار دوبار بر خورشید بگذرد و آن کمی از روز نجومی درازتر است . روزهای شمسی با یکدیگر مساوی نیستند. رجوع به روز نجومی شود.- روز شمسی متوسط ؛ فاصله ٔ بین دو عبور آفتاب محاذی [ آف...
-
ماه گرفتگی
لغتنامه دهخدا
ماه گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خسوف . خسف . انخساف . احتجاب قمر. پوشیدگی ماه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) لکه های نسبةً بزرگ سیاه یا سرخ تیره رنگ بر ظاهر بشره مادرزاد. خالهای بزرگ سیاه به مقدار کفی ، خردتر و بزرگتر که ...