انخساف . [ اِ خ ِ ](ع مص ) کور شدن چشم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). کور شدن . (از اقرب الموارد). یقال : انخسفت العین . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بزمین فرو رفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || پوشیده شدن . (آنندراج ). ناپدید شدن . گرفته شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || گرفته شدن ماه و آفتاب . (آنندراج ). گرفتن ماه . (فرهنگ فارسی معین ). خسوف . خسف . || (اِمص ) گرفتگی ماه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به خسوف شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.