کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خداپرست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خداپرست
لغتنامه دهخدا
خداپرست . [ خ ُ پ َ رَ ] (نف مرکب ) متأله . معتقد بخداوند. مؤمن بخدا. مقابل دهری . آنکه عالم و امور آن را متکی بر خدایی می داند. (یادداشت بخط مؤلف ). متدین . موحد. دیندار. (ناظم الاطباء) : عقل جهان طلب در آلودگی زندعقل خداپرست زند درگه صفا. خاقانی...
-
جستوجو در متن
-
یزدپرست
لغتنامه دهخدا
یزدپرست . [ ی َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) خداپرست . (ناظم الاطباء). یزدان پرست . و رجوع به یزدان پرست و خداپرست شود.
-
گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ َ ش َ ] (اِ) تفسیر اشراق باشد. (برهان ). || پرست که مشتق از پرستیدن است چه ایزد گشسب خداپرست را گویند . (برهان ).
-
صمدجو
لغتنامه دهخدا
صمدجو. [ ص َ م َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ صمد. جوینده ٔ خدا. خداپرست . خداطلب : احدگویان صمدجویان همه زیر زمین رفتندتو مهرویان مهوش را در این خاک گران بینی .خاقانی .
-
حق پرست
لغتنامه دهخدا
حق پرست . [ ح َ پ َ رَ ](نف مرکب ) پرستنده ٔ حق . خداپرست . عابد : یکی پارسازاده ٔ حق پرست فتادش یکی خشت زرین به دست . سعدی .نکونام و صاحبدل و حق پرست خط عارضش خوشتر از خط دست .سعدی .
-
متبرر
لغتنامه دهخدا
متبرر. [ م ُت َ ب َرْ رِ ] (ع ص ) فرمان برداری کننده . (آنندراج ). مطیع و فرمان بردار. || اهل تقوی و دیندار و پارسا و خداپرست . || راست و صادق . || عادل . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبرر شود.
-
اللهی
لغتنامه دهخدا
اللهی . [ اَل ْ لا ] (ص نسبی ) منسوب به اﷲ. خدایی . مرد خدایی . خداپرست .- اللهیان ؛ مردان خدا : باز وقت صبح چون اللهیان برزنند از بحر سر چون ماهیان .مولوی .
-
ایزدگشسب
لغتنامه دهخدا
ایزدگشسب . [ زَ گ ُ ش َ ] (اِ مرکب ) خداپرست . (برهان ). || لغةً مرکب است از ایزد (فرشته ) + گشن (نر، فحل ) + اسب ، جمعاً یعنی دارنده ٔ اسب نر ایزدی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
خدادوست
لغتنامه دهخدا
خدادوست . [ خ ُ ] (ص مرکب ) محب خدا. دوست دارنده ٔ خدا. خداپرست : خدادوست را گر بدرّند پوست نخواهد شدن دشمن دوست دوست .سعدی .گر پدر دعوی خدایی کردمن خدادوستم خردپرورد.نظامی .
-
سپیدجامه
لغتنامه دهخدا
سپیدجامه . [ س َ / س ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ سپید پوشد. سفیدپوش : طاعت ماست در گنه کز پی نام درخوردروی سپیدجامه را داغ سیاه گازری . خاقانی .مرد خداپرست که تقوی طلب کندخواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش .؟
-
یزدان پرستنده
لغتنامه دهخدا
یزدان پرستنده .[ ی َ پ َ رَ ت َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) یزدان پرست . خداپرست . پرستش کننده ٔ خدا. (یادداشت مؤلف ) : منم گفت یزدان پرستنده شاه مرا ایزد پاک داد این کلاه . فردوسی .و رجوع به یزدان پرست شود.
-
روح الدین
لغتنامه دهخدا
روح الدین . [ حُدْ دی ] (اِخ ) (سید) مرتضی بن تاج الدین . دانشمندی خداپرست بود و از صاحبان بدعت و گمراهی کناره میگرفت و به فراگرفتن دانش و تلاوت قرآن و پند دادن بندگان میپرداخت تا آنکه به مقام ولایت رسید و از اولیأاﷲ گردید. وی بسال هفتصد و... درگذشت...
-
متنسک
لغتنامه دهخدا
متنسک . [ م ُ ت َ ن َس ْ س ِ ] (ع ص ) پرستنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیندار و پارسا و خداپرست . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). متعبد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نیز صاحب مردی عدلی مذهب بود و عدلی مذهبان بغایت متنسک باشند. (چه...
-
غار اصحاب کهف
لغتنامه دهخدا
غار اصحاب کهف . [ رِ اَ ب ِ ک َ ] (اِخ ) غاری که اصحاب کهف به آن پناه بردند. اصحاب کهف تنی چند خداپرست و از بزرگان مملکت روم بودند، دقیانوس نام که ملک روم بود با ایشان به دشمنی برخاست و آنان از بیم او فرار کردند و به غاری پناه بردند. کیفیت این واقعه ...