سپیدجامه . [ س َ / س ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ سپید پوشد. سفیدپوش :
طاعت ماست در گنه کز پی نام درخورد
روی سپیدجامه را داغ سیاه گازری .
مرد خداپرست که تقوی طلب کند
خواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپیدجامه . [ س َ / س ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ سپید پوشد. سفیدپوش :
طاعت ماست در گنه کز پی نام درخورد
روی سپیدجامه را داغ سیاه گازری .