کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهبذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهبذ
لغتنامه دهخدا
جهبذ. [ ج َ ب َ] (معرب ، ص ، اِ) نقاد خبیر به غوامض امور و بارع و عارف به طرق نقد. نقاد دانا، و آن معرب کهبذ فارسی است . (از اقرب الموارد). گاه بد. گهبد. قسطری . قسطار. رجوع به ماده ٔ بعد شود. || آنکه مال سلطان بدو درآید. (مهذب الاسماء). خزانه دار. ع...
-
جهبذ
لغتنامه دهخدا
جهبذ. [ ج ِ ب ِ ] (معرب ، ص ، اِ) نقاد دانا. (منتهی الارب ). ناقد شناسا به تمییز خوب از بد، و آن معرب کهبد فارسی است . (از اقرب الموارد). ج ، جَهابِذة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): انه [ ارسطاطالیس ] کان فیلسوف الروم و عالمها و جهبذها و نحریرها ...
-
جستوجو در متن
-
جهابذة
لغتنامه دهخدا
جهابذة. [ ج َ ب ِ ذَ ] (معرب ، اِ) ج ِ جهبذ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گهبدان . بزرگان دانشمند. (فرهنگ فارسی معین ) : وعقود معقوده و... که در آن زمان بنام ارباب خراج و جهابذه بود... (تاریخ قم ص 144). رجوع به جهبذ شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن اسحاق جهبذ. او از معرف بن واصل و از وی محمدبن منصور طوسی روایت کند. (تاریخ بغداد ج 9 ص 311).
-
گاه بد
لغتنامه دهخدا
گاه بد. [ ب َ / ب ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صیرفی . قسطار. قسطر. صراف . گهبد. جهبذ. || خزانه دار. رجوع به کهبد در برهان قاطع چ معین شود.
-
قسطار
لغتنامه دهخدا
قسطار. [ ق َ ] (معرب ، ص ، اِ) مرد دانا و دوربین . (منتهی الارب ). مرد نقاد دانای خبیر و دوربین . (ناظم الاطباء). جهبذ. (اقرب الموارد). گاهبد. گهبد. قسطار و قسطری ، دو کلمه ٔ رومی است به معنی جهبذ. (ثعالبی از سیوطی در المزهر). || خزانه دار، و این کلم...
-
گهبد
لغتنامه دهخدا
گهبد. [ گ َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارند، و او به خزانه بسپارد، چون خازن و قابض . (یادداشت بخط مؤلف از نسخه ٔ خطی لغت فرس اسدی ) (نسخه ٔ تحفة الاحباب حافظاوبهی ). || توسعاً نقاد و صراف . سمعانی در جهبذ گوید ه...
-
قسطر
لغتنامه دهخدا
قسطر. [ ق َ طَ ] (ع ص ، اِ) نقاد دانا. (منتهی الارب ). دانا و دوربین . (ناظم الاطباء). جهبذ. قسطار. (اقرب الموارد). رجوع به قسطار و قسطری شود. || بعضی قسطل به معنی غبار را قسطر گویند و جمع آن را قساطر. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل شود.
-
مصحح
لغتنامه دهخدا
مصحح . [ م ُ ص َح ْ ح َ ] (ع ص ) درست شده و اصلاح شده . (ناظم الاطباء). درست شده . (از منتهی الارب ). || (اصطلاح چاپخانه ) تصحیح شده . اصلاح شده . کتاب یا نوشته ای که غلطهای حاصل از اشتباه حروف چینی آن را گرفته اند. || نوشته ای که در آن غلط و اشتباه ...
-
قسطری
لغتنامه دهخدا
قسطری . [ ق َ طَ ری ی ] (ع ص ، اِ) تن دار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). جسیم . (اقرب الموارد). || مرد نقاد دانا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جهبذ. (مهذب الاسماء). || جداکننده ٔ سره و نبهره . (منتهی الارب ). منتقدالدراهم . (اقرب الموارد). ج ، ق...
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن احمد شجری از وزرای دربار الراضی باﷲ عباسی بود و در خانه ٔ علی بن هارون بن علان یهودی جهبذ بر قرن الصراة سکونت داشت و چنان مردم و همسایگان را آزرده بود که چون ابومحمدبن جعفر حاکم بغداد شد و احمدبن شجری را بگرفت ، مردم ریختن...
-
خزانه دار
لغتنامه دهخدا
خزانه دار. [ خ ِ / خ َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) گنجینه دار. (آنندراج ). گنجور. خزینه دار. خازِن قسطار. گاه بد. گهبد. جهبذ. (یادداشت بخط مؤلف ) : خزانه دار تو در بزم نشنود ز تو آن سلاح دار تو در رزم نشنود ز تو این . امیر معزی (از آنندراج ). || رئیس خزا...
-
نصب کردن
لغتنامه دهخدا
نصب کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برنشاندن . (ناظم الاطباء). نشاندن . گماردن . گماشتن . واداشتن . گذاشتن . برگماریدن . برگماشتن . منصوب کردن : اگر به غیبت وی خللی افتد به خوارزم معتمدی بجای خود نصب کند. (تاریخ بیهقی ص 374). جاسوسان و منهیان نصب کر...
-
مستخرج
لغتنامه دهخدا
مستخرج . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) بیرون آورنده . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استخراج شود. || آنکه مأمور تعیین و وصول مالیات ارضی است . کهبد. گهبذ. جهبذ : تدبیر این باید ساخت که بزودی این چه خواسته آمده است راست کند تا حاجت نیاید که مستخرج فرستند و برات...