کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرمة
لغتنامه دهخدا
جرمة. [ ج َ م َ ] (اِخ ) نام قصبه ای است بناحیه ٔ فزان در جنوب افریقیه . عقبةبن عامر آن را فتح کرد و مردم آنجا را به اسیری گرفت . (از معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جرمة
لغتنامه دهخدا
جرمة. [ ج ِ م َ ] (ع اِ) خرما یا انگور دروندگان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || آنچه از خرمای نارس چیده شود. (از لسان ) (از تاج العروس ). کونلک خرما . (مهذب الاسماء خطی ). || یک گله شتر مقدار سی عدد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گنا...
-
واژههای مشابه
-
جرمه
لغتنامه دهخدا
جرمه . [ ] (اِخ ) نام قریه ای است در سنجاق حمید از ولایت قونیه . خرابه های شهر قدیمی قرمنه در اطراف آن باقی است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
جرمه
لغتنامه دهخدا
جرمه . [ ج َ م َ / م ِ ] (اِ) اسب خنگ را گویند یعنی اسبی که موی او سفید باشدو به این معنی با جیم فارسی هم آمده است . (برهان ). اسب نقره خنگ . (از مؤید الفضلا) (برهان ). و در بعضی از کتب به معنی سبزخنگ نوشته اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اسب خنگ . ...
-
جستوجو در متن
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ جِرمَة. (منتهی الارب ). رجوع به جرمه شود.
-
غارامه
لغتنامه دهخدا
غارامه . [ م َ ] (اِخ ) جرمه . گارامه . در زمانهای سلف قصبه ای بوده است در کشور فزان افریقا و یکی از آبادترین نقاط سرزمین بربر بشمار میرفته است و مرکز تجارت بین ساحل و سودان بوده است . رومیان در یک طرف آن اقامتگاهی ساخته معاملات خود را تا این قصبه می...
-
غارامانت
لغتنامه دهخدا
غارامانت . (اِخ ) گارامانت . نام قومی است که رومیان باستان به طایفه ای از طوایف بربر که ساکن فزان بودند، اطلاق میکردند. مرکز اینان یک قصبه ای موسوم به غارامه بوده و به نسبت به همین جا خود را غارامانت مینامیدند. این قصبه امروز به نام جرمه در ناحیه ٔ و...
-
درونده
لغتنامه دهخدا
درونده . [ دِ رَ وَ دَ / دِ ] (نف ) دروکننده یعنی کسی که غله می برد. (آنندراج ). کسی که غله درو می کند. (ناظم الاطباء). آنکه درود. که درو کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). جارم . جرمة؛ خرما یا انگور دروندگان . مختلی ؛ گیاه درونده . (منتهی الارب ).
-
غربی
لغتنامه دهخدا
غربی . [ غ َ ] (اِخ ) (الوادی الَ ...) ناحیه ای است در حاکم نشین فزان در طرابلس غرب . این وادی از 104کیلومتری شمال غربی ناحیه ٔ مزروق به جنوب غربی امتداد یافته است و در قسمت فوقانی 11 قریه دارد که هرکدام از آنها با نخلستانها محاط شده و مرکز آن تکریت ...
-
قرانیطس
لغتنامه دهخدا
قرانیطس . [ ق َ طُ ] (معرب ، اِ) سرسام تیز را گویند خاصه ، و سرسام تیز آماس غشاء دماغ باشد نه آماس گوهر دماغ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ورم وآماس حجاب و ورم دماغ باشد. (برهان ). سرسام حاد. (ابوعلی سینا). یقال قرانیطس للورم الحار فی حجاب الدماغ الرقیق و...
-
ذنب السبع
لغتنامه دهخدا
ذنب السبع. [ ذَ ن َ بُس ْ س َ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) ذنب اللبوة.قُدَلِّبَة. ابن البیطار گوید: و هو ذنب اللبوة أیضا و بعجمیة الاندلس قیدانه . ینبت فی الزروع . دیسقوریدس :فی الرابعة. قرسون : هو نبات له ساق طولها نحو من ذراعین و ما سفل من الساق فانه ذو ثلا...
-
دد
لغتنامه دهخدا
دد. [ دَ ] (اِ) وحش . وحشی . مقابل دام . سبع. (زمخشری ). درندگان . دده . جانور درنده چون شیر و پلنگ و جز آن . جانور درنده از بهایم . حیوان درنده . هر چهارپایی که درنده باشد مثل شیر و گرگ و یوز و سیاه گوش . (غیاث ) : ایا بدتر از دد به مهر و به خوی همی...
-
لسان الثور
لغتنامه دهخدا
لسان الثور. [ ل ِ نُث ْ ث َ ] (ع اِ مرکب ) گاوزبان وآن گیاهی دوائی باشد. نباتی است مفرّح ، گرم و تر. بوغلس . گل گاوزبان . حمحم . کحیلاء. کحلاء. (منتهی الارب ). کحیلاء یا شنجار که نباتی است . (از المنجد). حکیم مؤمن گوید: لسان الثور، به فارسی گاوزبان ...