کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جردبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جردبان
لغتنامه دهخدا
جردبان . [ ج َ دَ ] (معرب ، ص ، اِ) معرب گرده بان یعنی نگاهبان نان . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (المعرب جوالیقی ). نگاهبان گرده آن که دست بر سر طعام نهد تا کسی نخورد. (آنندراج ) (از المعرب جوالیقی ) : اذاماکنت فی قوم شهاوی فلاتجعل شمالک جردبانا . ...
-
جردبان
لغتنامه دهخدا
جردبان . [ ج ُ دَ ] (معرب ، ص ، اِ) نگاهبان نان . جَردَبان . (منتهی الارب ) (متن اللغة). || طفیلی . (متن اللغة). رجوع به جردبان شود. || آنکه دست بر طعام نهد تا کسی نخورد یاکسی که با دست راست خورد و دست چپ را بر طعام نهد. (از متن اللغة). رجوع به جَردَ...
-
جستوجو در متن
-
جردبیل
لغتنامه دهخدا
جردبیل . [ ج َ دَ ] (ع اِ) به معنی جردبان است یعنی گرده بان و نگهبان نان . (منتهی الارب ). لغتی است در جردبان . (ازمتن اللغة). رجوع به جردبان شود.
-
کرده بان
لغتنامه دهخدا
کرده بان . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) حافظ گرده ٔ نان و معرب آن جَردَبان است . (از المعرب جوالیقی ص 110).
-
گرده بان
لغتنامه دهخدا
گرده بان . [ گ ِدَ / دِ ] (ص مرکب ) نگهبان ، چه گرده بمعنی نگاه هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). جردبان معرب گرده بان است . (منتهی الارب ). || بخیل . ممسک . لئیم .
-
جردبیل
لغتنامه دهخدا
جردبیل . [ ج ِ دِ ] (معرب ، اِ) معرب گردبیل و آن کفچه گونه ای است : اذاماکنت فی قوم شهاوی فلا تجعل شمالک جردبیلا. غنوی .و شهاوی شدید الاشتهاء به اکل باشد و ارباب لغت در کلمه ٔ جردبیل بغلط رفته اند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به جردبان شود.
-
جردبی
لغتنامه دهخدا
جردبی . [ ج َ دَ بی ی ] (ع ص ، اِ) طفیلی . کسی که ناخوانده بضیافت آید. (منتهی الارب ) (متن اللغة). رجوع بجردبان شود. || نگاهبان نان . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). رجوع به جردبان شود. || آنکه با دست راست خورد و دست چپ را بر طعام نهد یا آن که دست بر ...