کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرجر
لغتنامه دهخدا
جرجر. [ ج َ ج َ ] (ع اِ) خرمن کوب آهنی . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گردون . (مهذب الاسماء). || باقلا. جَرجَر. (متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تره تیزک . اللغة). جرجیر. (از متن اللغة). |...
-
جرجر
لغتنامه دهخدا
جرجر. [ ج ِ ج ِ ] (اِ صوت ) در تداول عامه صدای پاره کردن کاغذ. (یادداشت مؤلف ). آواز دریدن کاغذ و جامه ٔ آهاردار. حکایت صوت پاره کردن کاغذ یا جامه . نام آواز دریده شدن پیاپی کاغذ و پارچه و مانند آن . (یادداشت مؤلف ).- جرجرکردن ؛ پاره کردن . تکه تک...
-
جرجر
لغتنامه دهخدا
جرجر. [ ج ِ ج ِ ] (اِ) وزن دوثلث مثقال . (یادداشت مؤلف از مفاتیح ).
-
جرجر
لغتنامه دهخدا
جرجر. [ ج ِ ج ِ ] (ع اِ) نخود. || باقلا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). باقلای صغیر. (یادداشت مؤلف ).جَرجَر. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد).- جرجر مصری ؛ ترمس . ج ، جراجر. (یادداشت مؤلف ).|| شتر بسیارآوا...
-
جرجر
لغتنامه دهخدا
جرجر. [ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) نام کوهی است که از طرف مشرق الجزایر. (الجزیره ، پایتخت الجزایر) بسوی شهر «بجایه » کشیده شده است . ارتفاع آن 2300 متر میباشد. ساکنان آن از قبایل بربرند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
جرجر
لغتنامه دهخدا
جرجر. [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) الجرجر من الابل ؛ شتر بسیارآواز. (از متن اللغة).
-
جرجر
لغتنامه دهخدا
جرجر. [ ج ُ ج ُ] (اِ) جرجرمصری . رجوع به جرجرمصری شود. (از دزی )
-
واژههای مشابه
-
جرجر مصری
لغتنامه دهخدا
جرجر مصری . [ ج ُ ج ُ رِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باقلی مصری است که ترمس نامند. (فهرست مخزن الادویه ). باقلی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جرجر. (از دزی ). رجوع به ترمس شود.
-
جستوجو در متن
-
جرجار
لغتنامه دهخدا
جرجار. [ ج ِ ] (ع اِ) رجوع به جرجر و جرجیر شود.
-
ککژ
لغتنامه دهخدا
ککژ. [ ک َ ک ِ ] (اِ) تره تیزک را گویند. و آن سبزیی باشد خوردنی که به عربی جرجر و ایهقان خوانند. (برهان ) (آنندراج ). شاهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ککش . (برهان ). رجوع به ککچ و ماده ٔ بعد شود.
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک ِ ک ِ ] (اِ) نوعی از باقلا باشد و معرب آن جرجر است و به این معنی با گاف فارسی هم هست . (برهان ).نوعی از باقلا. (ناظم الاطباء). کرکره . باقلا. (فرهنگ فارسی معین ). اسم باقلی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ ِ گ ِ ] (اِ) غله ای باشد گرد و سیاه رنگ از نخود کوچکتر و بعضی گویند نوعی از باقلاست و معرب آن جرجر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). و آن را بصفاهان گرگر گویند. (آنندراج ). دانه ای است سیاه و گرد که در گندم زارها روید و در گلپایگان «گر...
-
ایهقان
لغتنامه دهخدا
ایهقان . [ اَ هََ ] (اِ) خردل صحرایی است و آن رستنیی باشد که بعربی جرجر خوانند. گویند اگر آب آن را بگیرند و در پای درخت انار ترش ریزند انار آن درخت شیرین گردد. (برهان ) (آنندراج ). جرجر بری . نهق . انداو. (صراح اللغة). کثاء. (از اقرب الموارد). در نسخ...