کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنطع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنطع
لغتنامه دهخدا
تنطع. [ ت َ ن َطْ طُ ] (ع مص )دور درشدن در سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دور درشدن در سخن و به غور نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تعمق کردن در سخن و از مخرج ادا کردن آن را و ریزه کاری نمودن در آن . (ناظم الاطباء). و در ...
-
جستوجو در متن
-
تفنق
لغتنامه دهخدا
تفنق . [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] (ع مص ) به ناز زیستن . (تاج المصادربیهقی ). با ناز و نعمت زیستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنعم . || تعمق و ریزه کاری کردن در امری . تأنق . تنطع. (از اقرب الموارد).
-
تعمق
لغتنامه دهخدا
تعمق . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) دور درشدن . (تاج المصادر بیهقی ). دور درشدن در چیزی . (زوزنی ). دور اندیشیدن در سخن و در کار و به مغ سخن رسیدن . یقال : تعمق فی الکلام ؛ ای تنطع و کذا تعمق فی لباسه اذا تنوق و استقصی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء...
-
نطاع
لغتنامه دهخدا
نطاع . [ ن َطْ طا ] (ع ص ) آن که طعام را در نطع چیند و در چیدن زیرکی به کار برد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). که غذا را بر نطع وسفره بچیند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || کثیر التنطع. (المنجد). رجوع به تنطع شود. || که دفترها را جلد...
-
تفیهق
لغتنامه دهخدا
تفیهق . [ ت َ ف َ هَُ ] (ع مص ) فراخی کردن در سخن و پر گردانیدن دهن را بسخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توسع و تنطع در سخن . (از اقرب الموارد). || تفحم و تفتح . یقال : یتفیهق علینا بمال غیره . (اقرب الموارد). || تبختر در رفتار. (از اق...
-
متنطع
لغتنامه دهخدا
متنطع. [ م ُ ت َ ن َطْ طِ ] (ع ص ) دور درشونده در سخن و به غور نگرنده . || زیرکی و باریکی کننده در امور.(آنندراج ) (منتهی الارب ). آگاه و دوراندیش و ساعی و جاهد. (ناظم الاطباء). || آن که سخن با کام افتد. (مهذب الاسماء). در کام گوینده سخن را. (منتهی ا...