تنطع. [ ت َ ن َطْ طُ ] (ع مص )دور درشدن در سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دور درشدن در سخن و به غور نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تعمق کردن در سخن و از مخرج ادا کردن آن را و ریزه کاری نمودن در آن . (ناظم الاطباء). و در عبارت الاساس : تنطع در سخن ؛ تفصح و تعمق در آنست و زدن زبان بر نطع دهان ، و در حدیث : هلک المتنطعون . (از اقرب الموارد). || در کام گفتن سخن را. || زیرکی و باریکی کردن در امور.(منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرکی نمودن در کار. (ناظم الاطباء). تحذق در کار خود. (از اقرب الموارد). || بر روی نطع گذاشتن طعام خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تأنق در شهوات . || تشبع از خوردن . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.