کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعمق کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نغولی کردن
لغتنامه دهخدا
نغولی کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در کارها تعمق کردن . (از جهانگیری ).- نغولی کردن در کارها ؛ به غور آن رسیدن و در آن تعمق کردن و از روی فهمیدگی کاری کردن . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
-
ژرف بینی
لغتنامه دهخدا
ژرف بینی . [ ژَ] (حامص مرکب ) تعمق . باریک بینی . غوررسی . ژرف اندیشی .ژرف دررفتن در چیزی . تعمق کردن و غوررسی در امری .
-
خوض کردن
لغتنامه دهخدا
خوض کردن . [ خ َ / خُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعمق کردن . غوررسی کردن : ز آنکه پیوسته ست هر لوله بحوض خوض کن در معنی این حرف خوض . مولوی .معاندان بحسد در حق وی خوضی کرده اند. (گلستان ).- خوض کردن در سخن ؛ تعمق در معنی حرفی و کلامی کردن . رجوع به خوض شو...
-
عملقة
لغتنامه دهخدا
عملقة. [ ع َ ل َ ق َ ] (ع مص ) کمیز و سرگین انداختن . (منتهی الارب ). ادرار کردن و تغوط کردن کودک ، و یا انداختن ادرار و غائط. (از اقرب الموارد). || به مغ سخن رسیدن . (منتهی الارب ). تعمق کردن در سخن . (از اقرب الموارد).
-
غوص کردن
لغتنامه دهخدا
غوص کردن . [ غ َ / غُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرورفتن در آب . (ناظم الاطباء). غوطه خوردن . غوطه زدن . رجوع به غوص شود : گهر ناید بکف بی غوص کردن . کاتبی .|| غور کردن . استقصاء. تعمق . دقت در دانستن حقیقت و کنه چیزی . رجوع به غَوص شود.
-
تفنق
لغتنامه دهخدا
تفنق . [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] (ع مص ) به ناز زیستن . (تاج المصادربیهقی ). با ناز و نعمت زیستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنعم . || تعمق و ریزه کاری کردن در امری . تأنق . تنطع. (از اقرب الموارد).
-
تنطع
لغتنامه دهخدا
تنطع. [ ت َ ن َطْ طُ ] (ع مص )دور درشدن در سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دور درشدن در سخن و به غور نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تعمق کردن در سخن و از مخرج ادا کردن آن را و ریزه کاری نمودن در آن . (ناظم الاطباء). و در ...
-
دور اندیشیدن
لغتنامه دهخدا
دور اندیشیدن . [ اَ شی دَ ] (مص مرکب ) اندیشه ٔ آینده ٔ دور را کردن . تدبیر آینده نمودن . دوراندیشی . مآل اندیشی . تعمق ؛ دوراندیشیدن در کار و دور اندیشیدن در سخن . امعان ؛ دور اندیشیدن در کار. (منتهی الارب ). رجوع به دوراندیش و دوراندیشه و دوراندیشی...
-
مأی
لغتنامه دهخدا
مأی . [ م َءْی ْ ] (ع مص ) مبالغه کردن در کاری و افزونی نمودن در آن و به غور نگریستن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مبالغه و تعمق کردن در کاری . (از اقرب الموارد). || شکوفه برآوردن درخت و یا برگ آوردن آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)...
-
گسیل کردن
لغتنامه دهخدا
گسیل کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گسی کردن .فرستادن . روانه کردن . ارسال : هشام بر دست خویش لوا بربست سعید را و سی هزار مرد بگزید از مردان مرد و روزی دادشان و گسیل کرد با سعید. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). و پس از گسیل کردن ایشان امیر عضدالدوله ی...
-
وادیدن
لغتنامه دهخدا
وادیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) دوباره دیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باز نگریستن . (ناظم الاطباء). تجدید نظر کردن . (یادداشتهای مؤلف ). || دیگر باره دیدن کردن . بازدیدن کردن : گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دیدنهای رسمی در عقب وادیدنی دار...
-
ژرف نگریستن
لغتنامه دهخدا
ژرف نگریستن . [ ژَ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تعمق کردن . دقت کردن . بتعمق نگاه کردن . ژرف نگری . ژرف بینی . دقیق شدن در کاری : بگفتم همه گفتنی سربسرتو ژرف اندر این پندنامه نگر. دقیقی .اگر داد بیند بر این کار مایکی بنگرد ژرف سالار ما. فردوسی .ولیکن بدی...
-
اکتناه
لغتنامه دهخدا
اکتناه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به کنه چیزی دررسیدن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به غایت و حقیقت و کنه چیزی رسیدن . (از یادداشت مؤلف ). به نهایت چیزی رسیدن . (مؤید الفضلاء).به غایت چیزی رسیدن . (المصادر ز...
-
محاسبه
لغتنامه دهخدا
محاسبه . [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن . با کسی شمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . (گلستان ). || عمل حساب . || دعوت به حساب . || دقت در ...
-
نظر کردن
لغتنامه دهخدا
نظر کردن . [ ن َ ظَک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن : چو بشنید میلاد افکنده سربه پیش و نمی کرد بر وی نظر. فردوسی .به باغ سرو سوی قامت تو کرد نظرز چرخ ماه سوی چهره ٔ تو کرد نگاه . فرخی .گذری کن به کوی من نظری کن به سوی من بنگرتا به روی من چه رس...