کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشبث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشبث
لغتنامه دهخدا
تشبث . [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) چنگ درزدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ). درآویختن به چیزی و چنگ درزدن . (منتهی الارب ) ((ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دست درزدن به چیزی و تمسک شدید. (از متن اللغة). دست درزدن به چیزی . (از اقرب الموارد...
-
واژههای همآوا
-
تشبص
لغتنامه دهخدا
تشبص . [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) بهم درشدن درختان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اشتباک درخت و داخل شدن بعض آن در بعض دیگر. (از متن اللغة). اشتباک درخت . (از اقرب الموارد)(از المنجد). رجوع به تشبک و تشابک و اشتباک شود.
-
جستوجو در متن
-
بلک
لغتنامه دهخدا
بلک . [ ب ِ ل ِ ] (اِ) تشبث و چنگ درزدن به چیزی یا به کسی .(از برهان ) (از هفت قلزم ) (از آنندراج ) : اگر عقاب سوی جنگ او شتاب کندعقاب را به بلک بشکند سرین و دوبال .فرخی .
-
نشل
لغتنامه دهخدا
نشل . [ ن َ ش َ ] (اِ) قلاب ماهی . (برهان قاطع). قلاب ماهی گیری . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف نشپیل است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || (اِمص ) دو چیز را برهم دوختن و چسبانیدن . دو چیز را با هم کوفتن . (برهان قاطع). پیوستگی چیزی به چیزی . (ناظم الاطباء...
-
آویزگن
لغتنامه دهخدا
آویزگن . [ گ ِ ] (ص مرکب ) آنکه بهر کس درآویزد. آنکه بهر چیز درآویزد. آنکه بهر چیز تشبث کند. شَبِث . (ربنجنی ) (السامی فی الاسامی ). عَلِق . (السامی فی الاسامی ). متشبث . || مبرم (چون گدا).
-
شبث
لغتنامه دهخدا
شبث . [ ش َ ب ِ ] (ع ص ) مرد که خوی وی تشبث باشد. (از اقرب الموارد). مرد چسبان طبیعت . هر چیز چسبنده . (ناظم الاطباء). مرد چسبان طبیعت . (منتهی الارب ).
-
متشبث
لغتنامه دهخدا
متشبث . [ م ُ ت َ ش َب ْ ب ِ ] (ع ص ) درآویزنده بچیزی و چنگ درزننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که چیزی را با قوت بدست می گیرد. (ناظم الاطباء). || آن که فرو می کند ناخن های خود و یا چنگال خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تش...
-
چنگ جای
لغتنامه دهخدا
چنگ جای . [ چ َ ] (اِ مرکب ) جای چنگ . محل تشبث و دستاویز : اکنون اگر تو موضع مستحب را بمانی تا خصم بگیرد. چنگ جای سنت را از دست تو بستاند. (کتاب المعارف ).
-
ترنخ
لغتنامه دهخدا
ترنخ . [ ت َ رَن ْ ن ُ ] (ع مص ) سست و حقیر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چنگ در زدن و درآویختن بکسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تمسک و تشبث بچیزی . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
-
شلیدن
لغتنامه دهخدا
شلیدن . [ ش َ دَ ] (مص جعلی ) مصدر جعلی از شَل (اشل عربی ). لنگیدن . لنگان لنگان رفتن . با یک لنگ پا رفتن . شلان رفتن . (یادداشت مؤلف ) : هیچ نیابی فراز و شیب قران در غزل و می بطبع چون نشلی . ناصرخسرو.رجوع به شلان شلان شود. || چنگ زدن . تشبث کردن . ...
-
نشلیدن
لغتنامه دهخدا
نشلیدن . [ ن َدَ ] (مص ) از: نشل + یدن پسوند مصدری ). چنگ درزدن ودرآویختن بود به چیزی . و آن را به تازی تشبث گویند.(از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین نقل از جهانگیری ). گرفتن . آویختن . (از برهان قاطع، ذیل نشل ) : گر تو خواهیش و گر نه به تو اندر نشلدزر او...
-
امساک
لغتنامه دهخدا
امساک . [ اِ ] (ع مص ) چنگ درزدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء). چنگ در چیزی زدن . (مصادر زوزنی ). تشبث کردن . (فرهنگ فارسی معین ). اعتصام . (از اقرب الموارد). گویند: امسک بالشی ٔ؛ اذا تمسک به . || باز...
-
بشلیدن
لغتنامه دهخدا
بشلیدن . [ ب َ / ب ِ ش َ دَ ] (مص ) نشلیدن . پشلیدن . چسبیدن . (از برهان ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). بشلی و بشلیدن . دوسانیدن و برچسبانیدن باشد. (سروری ). برهم چسبیدن . (ناظم الاطباء).بردوسیدن بود. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ خطی اسدی ...