تشبث . [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) چنگ درزدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ). درآویختن به چیزی و چنگ درزدن . (منتهی الارب ) ((ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دست درزدن به چیزی و تمسک شدید. (از متن اللغة). دست درزدن به چیزی . (از اقرب الموارد) (از المنجد) : بکتوزون روی بدو آورد تا خطه از تشبث او بیرون کند.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی کتابخانه سازمان ص 162) روی به نیشابور نهاد تا منصب قدیم خویش نگاهداردو تشبثی که به نا استحقاق به شغل او حادث گشته است زائل گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.