کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسامح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسامح
لغتنامه دهخدا
تسامح . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) با یکدیگرآسان فاگرفتن . (زوزنی ). همدیگر آسانی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آسان گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تساهل . (زوزنی ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). سهل انگاری و اغماض و چشم پوشی و بی احتیاطی ...
-
جستوجو در متن
-
تساهل
لغتنامه دهخدا
تساهل . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) همدیگر آسان گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). تسامح . (زوزنی ) (متن اللغة). تلاین و تسامح . (اقرب الموارد) (المنجد). || تساهل امر بر چیزی ضد تعاسر بر آن است . (از اقرب الموارد). || تساهل در عبارت ، ادای لفظی...
-
آسان گذاری
لغتنامه دهخدا
آسان گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) سماحت .مسامحه . تسامح . مسامحت . مساهله . اغماض : به آسان گذاری دمی میشمارکه آسان زیَد مرد آسان گذار.نظامی .
-
متسامح
لغتنامه دهخدا
متسامح . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آسانی کننده ٔ همدیگر. (آنندراج ). مهربان و شفیق با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تسامح شود.
-
باری به هر جهت کردن
لغتنامه دهخدا
باری به هر جهت کردن . [ هََ ج َ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را ناتمام و ناقص و بی استحکام انجام کردن . به تسامح وبی استواری کاری انجام کردن یا کلامی را گفتن . نظر سطحی انداختن . سرسری کاری انجام دادن . مرور کردن . مطالعه کردن . رجوع به امثال و حکم د...
-
مساهلت
لغتنامه دهخدا
مساهلت . [ م ُ هََ ل َ ] (ع مص )مساهلة. مساهله . آسان گرفتن و سهل پنداشتن و نیز به معنی سستی کردن . (غیاث ). مسامحه و سهل انگاری و سستی . (ناظم الاطباء). آسان گزاری . آسانی کردن با کسی . آسان گرفتن . آسان گیری . مسامحت . تسامح . مسامحه . و رجوع به مس...
-
اسد
لغتنامه دهخدا
اسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن یزید شیبانی . یکی از امرای خلفای عباسی . وی در زمان هارون الرشید در سنه ٔ 185 هَ .ق . پس از فوت پدر والی موصل و آذربایجان و ارمنیه شد و در سایه ٔ دلیری و کاردانی مورد اعتماد امین خلیفه ٔ عباسی گردید ولی در سال 196 هَ .ق . ب...
-
غانم
لغتنامه دهخدا
غانم . [ ن ِ ](اِخ ) ابن ولید مالقی مخزومی مکنی به ابومحمد. ابن خاقان گفته است : او مردی دانا و هوشیار و فقیه و مدرس و استاد و نیکوخط و امام اهل اندلس است و در ادب مقامی ارجمند و اشعاری بلند دارد و از آن جمله است :صَیِّرْ فؤادَک للمحبوب منزلةسم الخی...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) فارسی و طبیب معاصر آل بویه . از وی کتابی در دست نیست لکن مصنفین اطبا از گفته های وی شاهد صدق اقوال خویش آرند و ابوماهرو علی بن عیسی مجوسی و ابن مندویه ٔ اصفهانی هم عصر وی بوده اند. او یک چند طبیب عساکرعضدالدوله بویه...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْس ِ ] (اِخ ) قمی . ابن محمد حسن . معروف به میرزای قمی . فقیه شیعی . وی اصلاً گیلانی و مولد او به سال 1152 هَ . ق . بجاپلق بود و در عراق تلمذ آقا باقر بهبهانی و دیگران کرد و سپس در قم اقامت گزید. او را تألیفات کثیره است از جمله ...
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف َ ] (ع اِ) بیابانی که خالی از آب و گیاه باشد. (غیاث از منتخب و شروح نصاب ). فَلاة. دشت بی آب وگیاه . بیابان بی آب . صحرای وسیعو فراخ . ج ، فلوات . (فرهنگ فارسی معین ) : بریدم بدان کشتی کوه لنگرمکانی بعید و فلاتی سحیقا. منوچهری .|| دشتی پهن...
-
مسامحت
لغتنامه دهخدا
مسامحت . [ م ُ م َ ح َ ] (ع مص ) مسامحة. مسامحه . با هم کار آسان گرفتن ، و گاهی تجرید کرده به معنی آسان کردن کار کسی و آشتی و آسانی کردن و سهل گرفتن و نیز چیزی را سهل پنداشته توجه به آن نکردن ، مشتق از سمح که به معنی جوانمردی و آسان گرفتن است . (غیاث...
-
انزجار
لغتنامه دهخدا
انزجار. [ اِ زِ ] (ع مص ) بازایستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). منع شدن ونهی شدن . (از اقرب الموارد). بازده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). وازده شدن . (مصادر زوزنی ). || (اِمص ) کراهت و نفرت و عدم رغبت و میل . (ناظم الاطباء). تنفر. اکرا...
-
افق ترسی
لغتنامه دهخدا
افق ترسی . [ اُ ف ُ ق ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان افق حسی است با کمی اختلاف . افق ترسی که آنرا گاه افق حسی بمعنی عام گویند دایره ایست که محیطش از طرف خط شعاعی چشم رسم می شودکه مماس با سطح زمین باشد. این دایره باختلاف قامت ومحل بیننده تفاوت پ...