کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدین
لغتنامه دهخدا
تدین . [ ت َ دَی ْ ی ُ ] (ع مص )دیندار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). دین دار شدن و راستکار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دین داری ودرستکاری . (ناظم الاطباء). || وام خواستن .(تاج المصادر بیهق...
-
جستوجو در متن
-
زاهدانه
لغتنامه دهخدا
زاهدانه . [ هَِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور زهد و تدین . با تدین . (ناظم الاطباء). || منسوب به زاهد. (ناظم الاطباء).
-
خلوصیة
لغتنامه دهخدا
خلوصیة. [ خ ُ صی ی َ ] (ع اِمص ) پاکدامنی . تدین . صداقت . اخلاص . || صافی . (ناظم الاطباء).
-
راستکار شدن
لغتنامه دهخدا
راستکار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) راستکاری کردن . راستی فعل داشتن . صادق و متدین و امانت دار و صالح شدن . پرهیزکار شدن . تدین ؛ راستکار شدن . (منتهی الارب ).
-
ته ریش گذاشتن
لغتنامه دهخدا
ته ریش گذاشتن . [ ت َه ْ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کمی ریش بر صورت نگه داشتن . موی صورت کوتاه کردن ،حفظ ظاهر تدین را. پاک نتراشیدن موی صورت . || مجازاً، فریب دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
مؤمنانه
لغتنامه دهخدا
مؤمنانه . [ م ُءْ م ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی ایمان و همچون مؤمن به خدا و رسول (ص ). (از یادداشت مؤلف ). مانند مؤمن و از روی تدین و دینداری . (ناظم الاطباء). || منسوب به مؤمن . متعلق به مؤمن . آنچه به مؤمن متعلق و مربوط است : مؤ...
-
خداپرستی
لغتنامه دهخدا
خداپرستی . [ خ ُ پ َ رَ ](حامص مرکب ) عمل پرستیدن خدا. حالت پرستیدن خدا. حالت اعتقاد خدا (یادداشت بخط مؤلف ). تدین . دینداری . (ناظم الاطباء) : در همه حالها راستی و یکدلی و خداپرستی خویش اظهار کرده است . (تاریخ بیهقی ).در پرستشگهی گرفته قرارنیستم جز...
-
توبی
لغتنامه دهخدا
توبی . [ ت ُ] (اِخ ) یهودی از قبیله ٔنفتالی که بر اثر تدین خود مشهور گردید و در دوران پیری کور شد و به وسیله ٔ پسرش ، بر اساس راهنمائی فرشته رافائل ، معالجه گشت . (از لاروس ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ توبیا و لاروس قرن بیستم شود.
-
زاهدی
لغتنامه دهخدا
زاهدی . [ هَِ ] (حامص ) دین داری و تدیّن و پارسائی . (ناظم الاطباء) : نه آن میکند یار در شاهدی که با او توان گفت از زاهدی . سعدی (بوستان ).زاهدی بر باد الاّ مال و مذهب دادنت عاشقی در ششدر الاّ کفر و ایمان باختن . سعدی . || گوشه نشینی . (ناظم الاطباء)...
-
راستکاری
لغتنامه دهخدا
راستکاری . (حامص مرکب ) عمل راستکار. درستکاری . دیانت . تدین . درستی : گر امید تو رستگاری بوددر آن کوش تا راستکاری بود. دقیقی .راست کاری پیشه کرده ست از برای آنکه نیست در قیامت هیچکس جز راستکاران رستگار. انوری .چند سالم یتاقداری کردراست بازی و راستکا...
-
تصون
لغتنامه دهخدا
تصون . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) خویشتن صیانت کردن . (تاج المصادر بیهقی ).خود را از معایب حفظ کردن . (از اقرب الموارد) : گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف توقی و تصون واجب بیند. (سندبادنامه ص 63). و پشت پای به روی تصون و تدین زد. (سندبادنامه ص 217). و...
-
ملهمی
لغتنامه دهخدا
ملهمی . [ م ُ هََ ] (اِخ ) از شاعران خطه ٔ کوکن هندوستان بوده است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: «برهمنی بود... در عالم رؤیا از حضرت ختمی (ص ) به قبول دین اسلام ملهم گردید و بعد تدین به دین حق ، التفاتی به حطام دنیویه ناکرده آزادانه سر و پا برهنه سری ...
-
اعتبارنامه
لغتنامه دهخدا
اعتبارنامه . [ اِ ت ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن جمعی از مردمان مشهور براستی و درستی و تدین و قدر و منزلت کسی گواهی داده باشند. (ناظم الاطباء).در اصطلاح ، ورقه ای که اعضای انجمن نظار امضاء کنند ووکالت کسی را به اطلاع وزارت کشور و مجلس بر...
-
بهار دارابی
لغتنامه دهخدا
بهار دارابی . [ ب َ رِ ] (اِخ ) اسمش میرزا محمدعلی بن شیخ اسحاق شیخ الاسلامی دارابجرد فارس . بعد از پدر به دارالخلافه آمد و پس از چندی تأخیر بخدمت میرزا عبدالوهاب اصفهانی معتمدالدوله رفته معروض داشت که شرط کلی شیخ الاسلامی عدم سواد و تدین است و من ج...