تدین . [ ت َ دَی ْ ی ُ ] (ع مص )دیندار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). دین دار شدن و راستکار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دین داری ودرستکاری . (ناظم الاطباء). || وام خواستن .(تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.