کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تختم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تختم
لغتنامه دهخدا
تختم . [ ت َ خ َت ْ ت ُ ] (ع مص ) انگشتری درکردن . (تاج المصادر بیهقی ). انگشتری در انگشت کردن .(زوزنی ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). انگشتری در دست کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بر سر عمامه بستن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم...
-
تختم
لغتنامه دهخدا
تختم . [ ت ُ ت ُ / ت ِ ت ِ ] (اِخ ) نام کوهی است در مدینه و نصر گوید: «تخنم » با نون کوهی است در بلاد بلحرث بن کعب و گفته اند به مدینه ... طفیل بن الحارث گوید:قرحت ُ رواحاً من أیاء عشیةًالی ان طرقت الحی فی رأس تختم .(از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
تخنم
لغتنامه دهخدا
تخنم . [ ت َ ن ِ ] (اِخ ) موضعی یا کوهی است به مدینه . (منتهی الارب ). رجوع به تختم [ ت ُ ت ُ / ت ِ ت ِ ] شود.
-
نوکرد
لغتنامه دهخدا
نوکرد. [ ن َ / نُو ک َ ] (ن مف مرکب ) بنای نو. نوکرده . نوساخته . تازه بنا کرده . عمارت نو : شاهم بر گاه برآرید گاه بر تخت زرین تختم در بزم برآرید بزم در نوکرد شاه .خسروانی (یادداشت مؤلف ).
-
متختم
لغتنامه دهخدا
متختم . [ م ُ ت َ خ َت ْ ت ِ ] (ع ص ) انگشتری در انگشت کننده . (آنندراج ). انگشتری بر دست کننده . (ناظم الاطباء). || عمامه به سر نهنده . || پنهان و نهفته و خاموش . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تختم شود.
-
انگشت آرا
لغتنامه دهخدا
انگشت آرا. [ اَ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) انگشتری . انگشتر: الخاتم زینة الرجال و اسمه بالفارسیة «انگشت آرای ». (ابواحمدبن ابی بکر الکاتب در مناظره با فقیهی در امر تختم بیمین ، از جزء رابع یتیمة الدهر).
-
چارمیخ
لغتنامه دهخدا
چارمیخ . (اِ مرکب ) چهارمیخ . نوعی شکنجه . معروف است و آن چنان باشد که شخصی را خواهند شکنجه کنند بر پشت یا به روی خوابانند و چهار دست و پای او را به میخ بندند. (برهان ). نوعی از سیاست مقرری و آن چنان باشد که شخصی را که خواهند شکنجه کنند بر پشت یا به ...
-
کت
لغتنامه دهخدا
کت . [ ک َ ] (اِ) تخت پادشاهان را گویند عموماً، و تخت پادشاهان هندوستان را خصوصاً که میان آن را بافته باشند. (برهان ). تخت سلاطین هندوستان را گویند. (آنندراج ). تخت پادشاهی . تخت پادشاهان هند. (ناظم الاطباء). تخت و اریکه ٔ آراسته را گویند. سریر. (دیو...
-
درکردن
لغتنامه دهخدا
درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داخل کردن . در درون نهادن . بدرون دفع کردن . در میان راندن و داخل کنانیدن و بدرون آوردن . (ناظم الاطباء): قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانه در کردند. (گلستان سعدی ) تختّم ؛ انگشتری در کرد...
-
پنهان کردن
لغتنامه دهخدا
پنهان کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پنهان ساختن . نهان کردن . نهفتن . پوشیدن . تزمیل . اخفاء. دَس ّ. تدسیة. اسرار. راز کردن . مخفی داشتن . اختفاء. کتمان . مکتوم داشتن . کتم . اکنان . (منتهی الارب ). طمر. (دهار). اجنان . تدمیس . وَدس . (تاج ا...
-
انگشتری
لغتنامه دهخدا
انگشتری . [ اَ گ ُ ت َ ] (اِ) حلقه ای از زر یا سیم یا فلز دیگر و یا از احجار کریمه که در انگشت کنند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاتم . خَتَم . خاتیام . خاتام . (از منتهی الارب ). بَظَر. بَظرَم . انگشترین . انگشت آرا. انگشتر. (یادداشت مؤلف ). حلقه...
-
خاتم
لغتنامه دهخدا
خاتم . [ ت َ / ت ِ ] (ع اِ) بکسر تاء و بفتح آن انگشتری . (غیاث اللغات ). و این مؤلف نویسد که مختار فصحای عجم بفتح است و یکی از ثقات در تألیف خود نوشته که خاتم بفتح تاءفوقانی مهر و انگشتری و جز آن که بدان مهر کنند. چه ، فاعل [ بکسر ] و بفتح عین بمعن...
-
حجرالکزک
لغتنامه دهخدا
حجرالکزک . [ ح َ ج َ رُل ْ ک َ زَ ] (ع اِ مرکب ) حجرالکلرک . صاحب تحفه گوید: سنگی است بسیار سفید و از هند و ساحل دریای آنجا خیزد و قبل از حکاکی با کدورت و بعد از آن شفاف و سفید میگردد شبیه بحجر سلوان . در آخر دوم سرد و خشک و رادع و جالی و جهت خفقان و...
-
صفای اصفهانی
لغتنامه دهخدا
صفای اصفهانی . [ ص َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) اشراق خاوری در شرح حال وی نویسد: اگر چه تندباد حوادث چنان بساطآثار این عارف مفلق و شاعر شیوا را درهم پیچید که متأسفانه اسم او هم معلوم نیست و مجاری اوقات حیاتش بطور بسط در دست نه ، اما آنچه بر نگارنده موافق ن...