کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبخاله افتادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبخاله افتادن
لغتنامه دهخدا
تبخاله افتادن . [ ت َ ل َ / ل ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) تبخاله برآوردن . تبخاله زدن . تبخاله دمیدن : تبخاله ترا بر لب شیرین ز تب افتادبر رشته ٔ جانم گرهی بوالعجب افتاد. آصفی (از آنندراج ).رجوع به تبخال و تبخاله و دیگر ترکیب های این دو شود.
-
جستوجو در متن
-
تبخال افتادن
لغتنامه دهخدا
تبخال افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به تبخال و تبخاله و تبخاله افتادن و دیگر ترکیبهای تبخال شود.
-
تبخال برآوردن
لغتنامه دهخدا
تبخال برآوردن . [ ت َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تبخال زدن . برآوردن تبخال بر لب . ظاهر شدن تبخال بر اطراف لب . تبخال کردن لب . تبخال دمیدن بر لب . تبخال افتادن بر لب . رجوع به تبخال و تبخاله و دیگر ترکیبهای آن دو شود.
-
برتمیدن
لغتنامه دهخدا
برتمیدن . [ ب َ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پرتمیدن . تمیدن . تبخاله پیدا شدن بر لب . (آنندراج ). ترکیدن لب . تبخال داشتن لب بعد از تب . (ناظم الاطباء). || درد پیدا گشتن در مثانه از غایت حرارت . (آنندراج ). درد داشتن در شکم بواسطه ٔ گرمای سخت . (ناظم الاطباء...
-
تبخال
لغتنامه دهخدا
تبخال . [ ت َ ] (اِ مرکب ) (از: تب + خال ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به قلب اضافت . (آنندراج ). اثر تب گرم بود که بر لب پدید آید. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). جوششی باشد که بسبب حرارت و سورت تب بر اطراف لب پدید آید. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان...
-
تب لرزه
لغتنامه دهخدا
تب لرزه . [ ت َ ل َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) حمی نافض . و آن تبی است که درآن لرزش بدن با حرکات غیرارادی حاصل شود. (از بحر الجواهر). نافض . (منتهی الارب ). راجف . (منتهی الارب ). تب باره و تبی که با لرز همراه باشد. (ناظم الاطباء). تب صفراوی و با لفظ بستن ...
-
دمیدن
لغتنامه دهخدا
دمیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دم زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). نفس کشیدن . (برهان ). نفس بیرون دادن . نفس زدن . (یادداشت مؤلف ): فح ، فحفحة؛ دمیدن در خواب .(منتهی الارب ). || نفخ . نفث . پف کردن . فوت کردن . نفس از میان دو لب غنچه کرده بیرون دادن چنان...