کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاسیس شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تأسیس کردن
لغتنامه دهخدا
تأسیس کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنیاد کردن . بنیاد افکندن . بنا کردن . دایر کردن . تأسیس نهادن . برپا کردن . رجوع به تأسیس شود.
-
تأسیس نهادن
لغتنامه دهخدا
تأسیس نهادن . [ ت َءْ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بنیاد نهادن . تأسیس کردن . بنا نهادن . رجوع به تأسیس شود.
-
حرف تأسیس
لغتنامه دهخدا
حرف تأسیس . [ ح َ ف ِ ت َءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: الفی است که به حرفی متحرک پیش از رَوی ّ باشد چنانکه الف آهن و لادن و این الف را از بهر آن تأسیس خواندند که در تنسیق شعر آغاز و اساس قافیت از این حرف است و ...
-
جستوجو در متن
-
پی ریزی شدن
لغتنامه دهخدا
پی ریزی شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اساس گرفتن . بنیاد یافتن . تأسیس شدن . بنیان گذارده شدن .
-
دایر شدن
لغتنامه دهخدا
دایر شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گردان شدن . آباد و معمور شدن : زمینهای بایر دایر شد؛ بزیر کشت درآمد. کشت و برز در آن شد. || به راه افتادن . از نو براه افتادن . گردش از سر گرفتن . بگردش افتادن . بقرار سابق بازرفتن پس از دیری رکود: مهمانخانه دایر ...
-
تبرائیان
لغتنامه دهخدا
تبرائیان . [ ت َ ب َرْ را ] (اِخ ) این نام را بگروهی دادند که پس از جلوس شاه اسماعیل صفوی و تأسیس دولت صفویه از جانب شاه مأمور گشتند که در کوچه ها و رهگذرها، علی علیه السلام و جانشینان او را بستایند و از خلفای قبل از علی تبرا کنند: ... اما پس از جل...
-
پلی کو
لغتنامه دهخدا
پلی کو. [ پ ِل ْ لی ک ُ ] (اِخ ) سیلویو. ادیب ایتالیائی . متولد در سالوس . وی مدت نه سال در زندان سپیل برگ بسربرد و در آنجا کتاب جانگداز «حبس های من » را نوشت . صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: پلیکو از ادبای مشهور ایتالیاست مولد 1789 م . و وفات 1854م ....
-
خروج
لغتنامه دهخدا
خروج . [ خ َ ] (ع ص ) اسب درازگردن که بگردن خود افسار را که در لگامش باشد بشکند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). ج ، خُرُج . || ناقه که از شتران در گوشه ای نشیند. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس )...
-
تقدیم افتادن
لغتنامه دهخدا
تقدیم افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) در پیش ذکر کردن . مقدم شدن . پیش داشتن : و چون عزیمت در اینکار پیوست آنچه ممکن شد برای تفهیم متعلم در شرح و بسط تقدیم افتاد... (کلیله و دمنه ). || انجام یافتن . بعمل آمدن . انجام گرفتن : وآنچه از جهت وی در تأس...
-
متفق
لغتنامه دهخدا
متفق . [ م ُت ْ ت َ ف ِ ] (ع ص ) (از «وف ق ») همدیگر سازواری نماینده . (آنندراج ). باهم سازواری نموده . سازوار و سازواری کننده . (ناظم الاطباء). ج ، متفقین : با بردباری طبع او متفق با نیکنامی جود او مقترن . فرخی . || هم رای . هم عقیده : به فضل تو گوی...
-
کوری
لغتنامه دهخدا
کوری . (اِخ ) ماری . همسر پیر کوری . دانشمند و فیزیکدان و برنده ٔ جایزه ٔ نوبل مربوط به فیزیک و شیمی و کاشف رادیوم و پلونیوم . وی در ورشو دیده به جهان گشود و مقدمات علوم را پیش پدر خودآموخت و به علت وارد شدن در سازمان انقلابی دانشجویان مصلحت چنان دید...
-
دانشگاه
لغتنامه دهخدا
دانشگاه . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) دانشگه . محل دانش . جای دانش . جای علم . || اصطلاحاً مؤسسه ای که تعلیم درجات عالیه ٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه و هنر کند. این کلمه بجای اونیورسیته بکار رفته است . دانشگاه شعبه هایی بنام دانشکده خواهدداشت و هر دانشکده ...
-
کبریت
لغتنامه دهخدا
کبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) چوب کوچک و باریکی که در نوک آن گوگرد باشد. (ناظم الاطباء). فارسیان خسی را گویند که به آب گوگرد تر کرده خشک سازند و به اندک گرمی آتش گیرد و برای افروختن شمع و چراغ بکار آیدو در عرف هند آن را یاسلائی خوانند و این مجاز است از عالم...
-
پی افکندن
لغتنامه دهخدا
پی افکندن . [ پ َ / پ ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنا کردن .ساختن . عمارت کردن . بن افکندن . بناء. تأسیس . بنا نهادن . برآوردن . بنیان کردن . پی انداختن : پی افکندم از نظم کاخی بلندکه از باد و باران نیابد گزند. فردوسی .مداین پی افکند جای کیان پراکنده ب...