کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیداد کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیداد کشیدن
لغتنامه دهخدا
بیداد کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب ) تحمل ظلم کردن . ستم کشیدن : کمینه پایه ٔ من شاعری است خود بنگرکه چند گونه کشیدم ز دست او بیداد.ظهیرالدین فاریابی .
-
واژههای مشابه
-
دره بیداد
لغتنامه دهخدا
دره بیداد. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابسرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 22هزارگزی شمال چقلوندی و 12هزارگزی باختر راه فرعی چقلوندی به بروجرد، با 180 تن سکنه آب آن از چشمه ٔ بردبل و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ بیرالوند ...
-
بیداد کردن
لغتنامه دهخدا
بیداد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جور کردن . ظلم و جفا کردن . بیعدالتی کردن . عدوان . حیف . قسوط. (ترجمان القرآن ). ظلم . اعتداء. تعدی ... اهتضام . تهضم . ضیم . (تاج المصادر بیهقی ) : پس این شداد منکر شد و کفر آورد و بیداد کرد و گفت من خدای تبارک و ...
-
بیداد گشتن
لغتنامه دهخدا
بیداد گشتن . [ گ َ ت َ ] (حامص مرکب ) ستمگر شدن . ظالم گشتن : چنان دادگر شاه بیداد گشت به بیدادی کهتران شاد گشت . فردوسی .به اول دادگر بود و به آخر بیداد گشت . (نوروزنامه ). || ظلم و ستم شدن : همه رنج و تیمار من باد گشت همان دین زردشت بیداد گشت .فردو...
-
داد بیداد
لغتنامه دهخدا
داد بیداد. [ دِ ] (صوت مرکب ) جمله ای که برای نمودن پشیمانی و حسرت گویند: ای داد بیداد.
-
ای داد و بیداد
لغتنامه دهخدا
ای داد و بیداد. [ اَ / اِ دُ ] (ترکیب عطفی ، صوت مرکب ) شبه جمله ، برای اظهار حسرت و پشیمانی .
-
بیداد و داد
لغتنامه دهخدا
بیداد و داد. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظلم و انصاف . جور و عدل : سر آمد کنون کار بیداد و دادسخنهای بی بر مکن هیچ یاد. فردوسی . || ظالم و عادل : مهان را ز هرگونه دارید یادزکردار شاهان بیداد و داد.فردوسی .
-
داد و بیداد کردن
لغتنامه دهخدا
داد و بیداد کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عدل کردن و ستم روا داشتن . انصاف ورزیدن و جور بکار بردن . || فریاد کردن ، هیاهو کردن . جار و جنجال بپا کردن . داد و بیداد راه انداختن .
-
داد و بیداد
لغتنامه دهخدا
داد و بیداد. [ دُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) رجوع به داد و رجوع به بیداد شود. || عدل و جور. انصاف و ظلم . || داد و فریاد در تداول عوام ، هیاهو. جار و جنجال بپا کردن .
-
جستوجو در متن
-
عربده کشیدن
لغتنامه دهخدا
عربده کشیدن . [ ع َ ب َ دَ / دِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بدمستی کردن . داد و بیداد کردن . داد و بیداد راه انداختن . بانگ داشتن از خشم یا بدخویی یا مستی .
-
حیف و میل
لغتنامه دهخدا
حیف و میل . [ ح َ ف ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )ظلم و بیداد و انحراف از حق . || تفریط.- حیف و میل شدن ؛ تفریط شدن .- حیف و میل کردن ؛ بالا کشیدن . خوردن . تفریطکردن .
-
عربدة
لغتنامه دهخدا
عربدة. [ ع َ ب َ دَ ] (ع اِمص ) بدخوئی . (منتهی الارب ). بدخلقی . (از قطر المحیط). || جنگجویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبرد و پیکارو مجادله و هنگامه و غوغا و شورش . (ناظم الاطباء).- عربده آوردن ؛ داد و بیداد راه انداختن . بانگ و فریاد کشیدن . با...
-
اظلام
لغتنامه دهخدا
اظلام . [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) ستم کشیدن و احتمال کردن . و در آن سه لغت (لهجه ) است : اضطلام ، اطلام و اظلام . (منتهی الارب ). و رجوع به مصادر مذکور شود. انظلام . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مصدر مذکور شود. مطاوعه ٔ ظَلَّم َ و ظَلَم َ است . (...