بیداد گشتن . [ گ َ ت َ ] (حامص مرکب ) ستمگر شدن . ظالم گشتن :
چنان دادگر شاه بیداد گشت
به بیدادی کهتران شاد گشت .
به اول دادگر بود و به آخر بیداد گشت . (نوروزنامه ). || ظلم و ستم شدن :
همه رنج و تیمار من باد گشت
همان دین زردشت بیداد گشت .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیداد گشتن . [ گ َ ت َ ] (حامص مرکب ) ستمگر شدن . ظالم گشتن :
چنان دادگر شاه بیداد گشت
به بیدادی کهتران شاد گشت .