کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بومی شدن (گیاه و جانور) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گیاه خوردن
لغتنامه دهخدا
گیاه خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) یا گیاخوردن . خوردن نبات و علف خوردن . چریدن : گیا گر خورد جانور باک نیست چرا جانور جانور را چراست . منوچهری .گفت درویش من نخواهم چیزمن توانم گیاه خوردن نیز. مکتبی .تَبَقﱡل ؛ گیاه خوردن . (دهار) (منتهی الار...
-
اصحیرار
لغتنامه دهخدا
اصحیرار. [ اِ ] (ع مص ) خشک شدن گرفتن گیاه . و صاحب صراح در معنی این کلمه بغلط رفته است . (منتهی الارب ). رو به خشکی نهادن گیاه یا سرخ شدن یا سپید شدن اوایل گیاه است . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). خشک شدن گرفتن گیاه . (ناظم الاطباء).
-
اضغاغ
لغتنامه دهخدا
اضغاغ . [ اِ ] (ع مص ) اضغاغ قوم ؛ درآمدن مردم در زندگانی فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اضغاغ زمین ؛ سیرآب شدن گیاه آن . (از اقرب الموارد). سیرآب شدن زمین و سیر شدن گیاه آن . (ناظم الاطباء). سیراب و سبز شدن گیا...
-
اصت
لغتنامه دهخدا
اصت . [ اَ ] (ع مص ) بی روییدگی شدن زمین ، و این را وقتی گویند که در آن تره و گیاهی نباشد. (منتهی الارب ). اصت زمین ؛ نبودن تره و گیاه در آن . (از قطر المحیط). بی گیاه شدن زمین . بی تره و بی گیاه شدن زمین .
-
اضمئکاک
لغتنامه دهخدا
اضمئکاک . [ اِ م ِءْ ] (ع مص ) اضمئکاک گیاه ؛ سیراب شدن و سبز شدن آن . سیراب گردیدن گیاه و سبزشدن آن . (از اقرب الموارد). سیراب گردیدن گیاه و سبز شدن . (منتهی الارب ). سبز و سیراب شدن گیاه یا نهال .(آنندراج ). برآمدن گیاه و سبز شدن و بالیدن آن . (ناظ...
-
اجحاد
لغتنامه دهخدا
اجحاد. [ اِ ] (ع مص ) محتاج شدن . || کم خیر شدن . (منتهی الارب ). اندک خیر گشتن . (تاج المصادر). || نابالیدن کشت و نبات . (تاج المصادر) (زوزنی ). نابالیدن گیاه . (منتهی الارب ). افزایش نکردن گیاه .
-
الغینان
لغتنامه دهخدا
الغینان . [ اِ ] (ع مص ) (از باب افعیلال ) دراز و درهم پیچیده شدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درهم پیچیده شدن گیاه و دراز شدن آن . (از اقرب الموارد). || پرگیاه شدن زمین . (از اقرب الموارد).
-
وحافة
لغتنامه دهخدا
وحافة. [وَ ف َ ] (ع مص ) وحوفة. افزون گشتن و انبوه و پیچیده شدن بیخهای گیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس ) (آنندراج ). || بسیار نیکو شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ). افزون گشتن گیاه و موی و پیچیده شدن بیخ های آن . (ناظم ال...
-
اغلیلاب
لغتنامه دهخدا
اغلیلاب . [ اِ ] (ع مص ) بالیدن و درهم پیچیدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پُر پَر شدن و درهم پیچیدن گیاه : اغلولب العشب ؛ تکاثف . (اقرب الموارد). درهم پیچیده شدن گیاه زمین : اغلولب الارض ؛ التف عشبها. (از اقرب الموارد). || بسیار ...
-
اضطغاغ
لغتنامه دهخدا
اضطغاغ . [ اِ طِ ](ع مص ) گیاه سبز و سیرابناک شدن زمین . (منتهی الارب ). گیاه سبز آوردن زمین و سیراب ناک گردیدن آن . (ناظم الاطباء). سیراب شدن گیاه زمین . (از اقرب الموارد).
-
ابقال
لغتنامه دهخدا
ابقال . [ اِ ] (ع مص ) باگیاه شدن زمین . باگیاه و تر شدن زمین . گیاه برآوردن و سبز شدن زمین . || سبز شدن شورگیاه . || ریش برآوردن . || چریدن ماشیه سبزه را.
-
وریف
لغتنامه دهخدا
وریف . [ وَ ] (ع مص ) ورف . وُروف . فراخ افتادن سایه و دراز و کشیده شدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گسترده شدن و دراز کشیدن سایه . (از اقرب الموارد). فراخ شدن سایه . (تاج المصادر بیهقی ). || گوالیدن گیاه و نیک سبز گردیدن . (منتهی الارب ). سبز و خ...
-
اثوث
لغتنامه دهخدا
اثوث . [ اُ ] (ع مص ) انبوه شدن و پیچیدن با هم ، چنانکه گیاه . || کلان سرین شدن زن .
-
دغص
لغتنامه دهخدا
دغص . [ دَ غ َ ] (ع مص ) بسیار خوردن گیاه «صلیان » را پس گلوگرفته شدن از پیچیده شدن آن گیاه در اطراف حلقوم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پرخشم شدن . (از منتهی الارب ). پر و مملو شدن از خشم واز خوردن . (از اقرب الموارد). || امتلاء آوردن شت...
-
اصحیمام
لغتنامه دهخدا
اصحیمام . [ اِ ] (ع مص ) زرد شدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زرد شدن گیاه یا درآمیختن سیاهی سبزی آن به زردی . از اضداد است . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || نیک سبز گردیدن گیاه .از لغات اضداد است ، یا سیاهی سبزی آن زردی آمیخته...