اضغاغ . [ اِ ] (ع مص ) اضغاغ قوم ؛ درآمدن مردم در زندگانی فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اضغاغ زمین ؛ سیرآب شدن گیاه آن . (از اقرب الموارد). سیرآب شدن زمین و سیر شدن گیاه آن . (ناظم الاطباء). سیراب و سبز شدن گیاه زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اضطغاغ . رجوع به اضطغاغ شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.