کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلایه کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلایه کار
لغتنامه دهخدا
بلایه کار. [ ب َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) ناحفاظ. بدعمل . (فرهنگ فارسی معین ). خانع. || زن روسپی و قحبه . (ناظم الاطباء). رَمّازة. هَلوک . (از منتهی الارب ). و رجوع به بلابه کار و بلاده کار شود.
-
واژههای مشابه
-
بلایه زاده
لغتنامه دهخدا
بلایه زاده . [ ب َ ی َ / ی ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زنازاده : سلم آواز داد سرهنگی را از سرهنگان کرمانی نامش محمدبن مثنی ، و گفت بگوی آن کشتیبان را که امیر فرموده که به در آی . محمد گفت ای بلایه زاده سیّد اَزْد را چنین همی گویی ، پس حمله بردبر ایشان و...
-
بلایه قز
لغتنامه دهخدا
بلایه قز. [ ب َ ی َ / ی ِ ق َ ] (اِ مرکب ) نوعی از ابریشم گنده که کم قیمت باشد. (آنندراج ) (از هفت قلزم ).
-
جستوجو در متن
-
نابسامان کار
لغتنامه دهخدا
نابسامان کار. [ ب ِ ] (ص مرکب ) هلوک . زانیه . بلایه . بدکاره : زنی نابسامان کار.
-
بلابه کار
لغتنامه دهخدا
بلابه کار. [ ب ِ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) فاجر و شهوت پرست || روسپی و قحبه و زناکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به بلابه و بلاده و بلایه و بلایه کار شود.
-
هلوک
لغتنامه دهخدا
هلوک . [ هََ] (ع ص ) زن تباهکار بر روی افتنده بر مردان و بلایه کار. || زن نیکو در زناشوئی . از اضداد است . || مرد شتاب انزال کننده . (منتهی الارب ).
-
بلاده
لغتنامه دهخدا
بلاده . [ ب َ دَ / دِ / ب ِ دَ / دِ ] (ص ) بدکار و فاسق . (برهان ) (آنندراج ). فاسدکار. (لغت نامه ٔ اسدی ) (صحاح الفرس ) (شرفنامه ٔ منیری ) : هر آن کریم که فرزند او بلاده بودشگفت باشد کو از گناه ساده بود. رودکی .|| فاحشه . روسپی . (فرهنگ فارسی معین )...
-
رمازة
لغتنامه دهخدا
رمازة. [ رَم ْ ما زَ ] (ع ص ، اِ) زن بلایه کار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بَغی ّ. (اقرب الموارد). قحبه . روسپی . || بن مردم که سوراخ مردم باشد. (منتهی الارب ). اِست . (اقرب الموارد). کون . || پیه است در چشم زانو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)...
-
سفساف
لغتنامه دهخدا
سفساف . [ س َ ] (ع ص ، اِ) بلایه و هیچکاره از هر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : سلطان جلال الدین این معنی فرمود که یلدرجی را از حضیض ضیعت به اوج رفعت و از پایه ٔ سفساف بدرجه ٔ ذروه ٔ استراحت رسانیدم . (جهانگشای جوینی ). || کار حقیر. (آنندراج ) (م...
-
خشوک
لغتنامه دهخدا
خشوک . [ خ ُ / خ َ ] (اِ) حرام زاده . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ). لقیطه . (شرفنامه ٔ منیری ). ولدالزنا. (یادداشت بخط مؤلف ) : ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بودکنون توانی باری خشوک پنهان کرد. منجیک .تا فراوان شود تجربت جان و ت...
-
سقط
لغتنامه دهخدا
سقط. [ س َ ق َ ] (ع اِ) غلط و خطا. (برهان ). خطا. (تفلیسی ). سهو و غلط در حساب و نوشتن . (غیاث ) (منتهی الارب ) : هر که بسیار سخن بود بسیار سقط بود و هرچه بسیار سقط بود بسیار گناه . (از کیمیای سعادت ). و الفاظ آن اکثر غلط و سقط و خطابات و عبارات مشوش...
-
نابکار
لغتنامه دهخدا
نابکار. [ ب ِ ] (ص مرکب ) بدکردار. (آنندراج ) (انجمن آرا). شریر. بدکار. بدعمل . بداندیش . بی دین . بی آئین . اوباش . (ناظم الاطباء). شخص بدکردار. محروض . خانع. جواظ. دشنامی است . (یادداشت مؤلف ) : بدان تا بدانستی آن نابکارکه گردن نیازد ابا شهریار. د...
-
کارکرد
لغتنامه دهخدا
کارکرد. [ ک َ / ک ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کار کردن و عمل . (آنندراج ). عمل و کار و کردار و فعل . (ناظم الاطباء). رفتار. || زحمت . مزاحمت . || زد و خورد. || خدمت : ایا بلایه اگر کارکرد پنهان بودکنون توانی باری خشوک پنهان کرد. رودکی یا منجیک .چ...