کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برکنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برکنده
لغتنامه دهخدا
برکنده . [ ب َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنده . کنده شده .- برکنده بال ؛ که بال وی جدا کرده باشند : کند جلوه طاوس صاحب جمال چه میخواهی از باز برکنده بال ؟ سعدی .نَتِف ؛ زاغ برکنده بال . (از منتهی الارب ).- برکنده دندان ؛ بی دندان .- برکنده قدر ؛ پ...
-
جستوجو در متن
-
انهلاب
لغتنامه دهخدا
انهلاب . [ اِ هَِ ] (ع مص ) برکنده گردیدن موی . (منتهی الارب ). برهنه شدن از کاسموی . برکنده شدن کاسموی . (ناظم الاطباء). برکنده موی شدن . (منتهی الارب ).
-
منبوش
لغتنامه دهخدا
منبوش . [ مَم ْ ] (ع ص ) تره ٔ برکنده شده . (آنندراج ). از بیخ برکنده . (ناظم الاطباء).
-
منتتف
لغتنامه دهخدا
منتتف . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) موی برکنده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برکنده و از بیخ برکنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتتاف شود.
-
منزوع
لغتنامه دهخدا
منزوع . [ م َ ] (ع ص ) برکشیده شده از جای و برکنده شده . (آنندراج ). از بیخ برکنده و از جای خود برکشیده . برکنده شده . غارت شده . (ناظم الاطباء).- زبیب منزوع العجم ؛ کشمش دانه بیرون کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- منزوع الرغوة ؛ کف زده . کف گرفته . (...
-
انقعار
لغتنامه دهخدا
انقعار. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) از بیخ بریده شدن و برکنده گردیدن درخت و بر زمین افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برکنده شدن درخت از ریشه . (از اقرب الموارد). از بیخ برکنده شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). برکنده شدن . (مصادر زوزنی ). از بن...
-
زبیقة
لغتنامه دهخدا
زبیقة. [ زَ ق َ ] (ع ص ) ریش برکنده شده و بهمین معنی است مزبوقة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زبیقه و مزبوقه ، ریش برکنده شده . (از متن اللغة).
-
مهلوب
لغتنامه دهخدا
مهلوب . [ م َ ] (ع ص ) برکنده موی . (منتهی الارب ). اسب دنبال کنده . (مهذب الاسماء). اسب که «هلب » او برکنده باشند. (از اقرب الموارد).
-
انحساس
لغتنامه دهخدا
انحساس . [ اِ ح ِ] (ع مص ) برکنده شدن دندان و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برکنده شدن و افتادن دندان . (از اقرب الموارد). برکنده و فروریزیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ریخته شدن و افتادن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ریخته شدن . (از ش...
-
زمیق
لغتنامه دهخدا
زمیق . [ زَ ] (ع ص ) برکنده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
عرث
لغتنامه دهخدا
عرث . [ ع َ ] (ع مص ) برکندن . || مالیدن . || برکنده شدن . (منتهی الارب ).
-
طواشی
لغتنامه دهخدا
طواشی . [ طَ] (ع ص ) خصی . خایه برکنده . اخته . مخنث . (آنندراج ).
-
جایکن شدن
لغتنامه دهخدا
جایکن شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از جا بیرون آمدن . از جای برکنده شدن .
-
منقاص
لغتنامه دهخدا
منقاص . [ م ُ ] (ع ص ) ازبیخ برکنده . (ناظم الاطباء).