کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردست
لغتنامه دهخدا
بردست . [ ب َ دَ ] (ص مرکب ) مقابل فرودست . بالادست . مقابل زیردست . (یادداشت مؤلف ) : بود دستورش آن زمان بردست دادگرپیشه ٔ مسیح پرست . نظامی . || (با تاء مکسور) بواسطه ٔ. بتوسط. بدست . وسیله ٔ. به اهتمام : و اندر سنه ٔ اثنی و ثلاثین [ و اربعمائة ] ...
-
جستوجو در متن
-
هضاضة
لغتنامه دهخدا
هضاضة. [ هََ ض َ ] (ع اِ) آنچه بردست احدی بشکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
متسور
لغتنامه دهخدا
متسور. [ م ُ ت َ س َوْ وِ ] (ع ص ) یاره بردست .(آنندراج ). پوشنده ٔ دست برنجن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسور شود.
-
مئلاة
لغتنامه دهخدا
مئلاة. [ م ِءْ ] (ع اِ) (از «ال و») خرقه ای که زنان در وقت نوحه بر میان بندند. ج ، مآلی . (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). خرقه ای که زنان به هنگام نوحه بردست گیرند و بدان اشارت کنند. (از اقرب الموارد).
-
مزاد
لغتنامه دهخدا
مزاد. [ م َ ] (اِ)نوعی از بازی باشد. و آن چنان است که دو کس در برابر همدیگر خم شده بایستند و سر بر سر هم نهند و سر ریسمانی بردست گیرند و یک سر دیگر آن ریسمان را شخصی بردست گیرد و بر دور و پیش ایشان می گردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت...
-
هانی
لغتنامه دهخدا
هانی . (اِخ ) ابن مالک الهمدانی ، مکنی به ابومالک . صحابی است .ابن حبان گفته است که وی در یمن به خدمت پیغمبر رسیدو اسلام آورد. البخاری ذکر کرده است که وی در یمن بردست پیغمبر اسلام آورد و رسول دست بر سر وی کشید و او را به برکت دعا کرد. (الاصابة فی تمی...
-
دج
لغتنامه دهخدا
دج . [ دُ ] (ص ) هر چیز که به آلودگی شیره و جز آن چسبنده باشد. هر چیز که در آن دوشاب و شیره و عسل و امثال آن مالیده شده باشد و بردست و پا بچسبد. (برهان ). چسبنده . دوسنده . لزج . دِقِن و دقن چیزی را گویند که بر آن شیره و دوشاب و عسل مالیده شود و بدست...
-
شش انگشتی
لغتنامه دهخدا
شش انگشتی . [ ش َ / ش ِ اَ گ ُ ] (ص نسبی ) شش کلکی . (یادداشت مؤلف ). دارای شش انگشت . اعنش . آنکه او را شش انگشت بردست باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشت شود.- سادات شش انگشتی ؛ سلسله ای از سادات که به ارث غالباً شش انگشت بر دست داشتند و از ...
-
ختاع
لغتنامه دهخدا
ختاع . [ خ ِ ] (ع اِ) دست پناه . دستکش . دستانه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دستبانات و آن دستکشهایی است که حاملین بار بردست می کنند و واحد آن خِتاعَه می باشد. || کف دستی از پوست که صیاد در صید بر دست میکند. (متن اللغة). || ج ِ ختیعه . پوست...
-
روی دست
لغتنامه دهخدا
روی دست . [ دَ ] (اِ مرکب ) مقابل پشت دست . بردست .- متاع روی دست ؛ متاع حقیر و خواری که در مکانی بیرون از دکان می گذارند و متاعی که در کف دست نهاده در کوچه و بازار می فروشند. (ناظم الاطباء). || مکر در کشتی گیری . (ناظم الاطباء). رودست . || مکر و فر...
-
فرودست
لغتنامه دهخدا
فرودست . [ ف ُ دَ ] (اِ مرکب ) خوانندگی و گویندگی را گویند که چند کس آوازها را با هم یکی کنند و کوک سازند و با دائره و امثال آن اصول نگاه دارند. (برهان ). || (ص مرکب ) زیردست . مادون . مقابل بردست و زبردست و بالادست . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی بود ا...
-
گنج گاو
لغتنامه دهخدا
گنج گاو. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) نام لحن هفدهم است از سی لحن باربد. (برهان ) : وقت سحرگه چکاو خوش بزند در تکاوساعتکی گنج گاو ساعتکی گنج باد. منوچهری .گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاوگه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه . منوچهری .دو گوشت همیشه سوی گنج گاودو چ...
-
کوس یافتن
لغتنامه دهخدا
کوس یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تنه خوردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدمه و آسیب دیدن : ز پای اندرآمد نگون گشت طوس تو گوئی ز پیل ژیان یافت کوس . فردوسی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).ز رستم بپرسید پرمایه طوس که چون یافت پیل از تگ گور کوس . فردوسی .چن...
-
وه
لغتنامه دهخدا
وه . [ وَه ْ ] (صوت ) کلمه ای است که در محل تحسین گویند، و آن را مکرر نیز کنند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ای است که در محل انتعاش طبیعت به طریق تحسین گویند. (برهان ). کلمه ٔ تعجب و تحسین و افسوس . (غیاث اللغات ). کلمه ای است دال بر تحسین و تعجب...