کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدچشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدچشم
لغتنامه دهخدا
بدچشم . [ب َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که چشم بد و منظر شوم دارد. (ناظم الاطباء). کسی که نظر او بد باشد. (آنندراج ). نافس . (منتهی الارب ). آنکه چشم زخم رساند. آنکه چشم زند. آنکه چشم کند و نظر زند. سخت چشم زخم رساننده . پلیدچشم . عیون . شورچشم . (یاد...
-
جستوجو در متن
-
بدچشمی
لغتنامه دهخدا
بدچشمی . [ ب َ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) عمل بدچشم . و رجوع به بدچشم شود.
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی ٔ. [ ن َ ج ِءْ ] (ع ص ) بدچشم سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (اقرب الموارد). نجؤ. نجی ٔ. نجوء. (از آنندراج ): نجی ءالعین ؛ خبیث العین . بدچشم . (از المنجد).
-
نجو
لغتنامه دهخدا
نجؤ. [ ن َ ج ُءْ ] (ع ص ) نجوءالعین ؛ بدچشم . چشم زخم رساننده . (از اقرب الموارد). نجوء. رجوع به نجوء شود.
-
قدع
لغتنامه دهخدا
قدع . [ ق َ دِ ] (ع ص ) بدچشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ): فرس قدع ؛ اسب بدچشم ترسناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماء قدع ؛ آب شور که نوشیده نشود. || رجل قدع ؛ مرد بسیار گریه و زاری . (منتهی الارب ).
-
قدع
لغتنامه دهخدا
قدع . [ ق َ دَ ] (ع مص ) سست گردیدن چشم و بینائی . || نزدیک شدن سال . || کم سخن و شرمگین گردیدن زن . || بدچشم شدن اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی ٔ. [ ن َ ] (ع ص ) بدچشم سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نجِی ٔ. رجوع به نجی ٔ [ ن َ ج ِءْ ] شود.
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی . [ ن َ ] (از ع ، ص ) بدچشم . سخت چشم زخم رساننده . نجی ٔ. (ناظم الاطباء). || همراز. (ناظم الاطبا). رجوع به نَجی ّ شود. || (اِ) راز. (ناظم الاطباء). رجوع به نَجی ّ شود.
-
نجوء
لغتنامه دهخدا
نجوء. [ ن َ ] (ع ص ) بدچشم . سخت چشم زخم رساننده . نجؤ. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). نجی ٔ [ ن َ ج ِءْ ] . (منتهی الارب ). نجی ٔ [ ن َ ] . (المنجد).- نجوءالعین ؛ خبیث العین . (از المنجد).
-
گران چشم
لغتنامه دهخدا
گران چشم . [ گ ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) بزرگ چشم . (منتهی الارب ). علی (بن ابیطالب ) مردی بود معتدل قامت ضخم شکم سخت عظیم ، سپید، سر و ریش بزرگ داشت چنانکه همه ٔ سینه بپوشانیدی و گران چشم بود، اما نیکوروی بود و با هیئت و موی بسیار بود بر سینه ٔ وی . (...
-
شورچشم
لغتنامه دهخدا
شورچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که نظر او به چیزها ضرر رساند و مردم را بیمار نماید. (غیاث )(آنندراج ). بدچشم . که چشمش زود به مردم اثر کند و بتازی عَیون گویند. (رشیدی ). کسی که نظر و نگاه وی ازروی بدی و حسادت باشد و مورث ضرر و اذیت مردم گردد.(نا...
-
اشوه
لغتنامه دهخدا
اشوه . [ اَش ْ وَه ْ] (ع ص ) مرد زشت رو. (منتهی الارب ) (از المنجد). زشت روی . (مهذب الاسماء). بدشکل و مرد زشت رو. (آنندراج ). || مرد متکبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مختال (متکبر). (المنجد). || چشم رساننده . مؤنث : شَوهاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
نهور
لغتنامه دهخدا
نهور. [ ن ُ ] (اِ) چشم . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) : تو آن سری که شمارند خاک پای تراسران محتشمان توتیای نور نهور. سوزنی (از جهانگیری ). || نگاه . (جهانگیری ) (رشیدی ). نگاه به چشم . (انجمن آرا).- بدنهور ؛ ظاهراً به معنی بدمنظر است . (از حاشیه ...
-
نافس
لغتنامه دهخدا
نافس . [ ف ِ ] (ع ص ) بدچشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عائن . (معجم متن اللغة)(اقرب الموارد). صائب بالعین . آنکه چشم می زند. (از اقرب الموارد). || پنجم از تیرهای قمار. (منتهی الارب ). پنجم تیر از تیرهای قمار. (آنندراج ). تیر پنجم از ...