اشوه . [ اَش ْ وَه ْ] (ع ص ) مرد زشت رو. (منتهی الارب ) (از المنجد). زشت روی . (مهذب الاسماء). بدشکل و مرد زشت رو. (آنندراج ). || مرد متکبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مختال (متکبر). (المنجد). || چشم رساننده . مؤنث : شَوهاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه زود بچشم کند. ج ، شوه . (مهذب الاسماء). آنکه زود چشم زخم رساند.مؤنث : شَوهاء. ج ، شوه . (از المنجد). مرد بدچشم که زود چشم کند چیزی را. آنکه چشم زخم او زود اثر کند.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.