کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انوشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انوشه
لغتنامه دهخدا
انوشه . [ اَ / اُ ش َ / ش ِ ] (اِ) خوشی و خرمی . (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || داماد. (ناظم الاطباء). مجازاً بمعنی داماد یعنی مرد نوکدخدا. (غیاث اللغات ). || پادشاه نوجوان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (انجمن آرای ناصری...
-
انوشه
لغتنامه دهخدا
انوشه . [ اَ ش َ ] (اِخ ) چهاردهمین از خانان اوزبک خیوه از 1074 تا حدود 1085 هَ. ق . رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 250 شود.
-
انوشه
لغتنامه دهخدا
انوشه . [ اَ ش َ ] (اِخ ) نام انوشیروان که در اصل انوشه روان و نوشین روان بوده . (آنندراج ). رجوع به انوشیروان شود.
-
جستوجو در متن
-
انوشگی
لغتنامه دهخدا
انوشگی . [ اَ ش َ / ش ِ ] (حامص ) حیات ابد. بی مرگی . رجوع به انوشه شود.
-
ان
لغتنامه دهخدا
ان . [ اَ] (پیشوند) مرکب از اَ (علامت نفی ) + ن (حرف واسطه ) در کلماتی مانند: انوشه ، انیران . (یادداشت مؤلف ).
-
اتوشه
لغتنامه دهخدا
اتوشه . [ ] (اِخ ) در مؤیدالفضلا بنقل از قنیه ، نام عمه ٔ شاپور یاد شده و در دستور انوشه با نون آمده و ظاهراً این کلمه مصحف اتوسه از اعلام زنان ایران قدیم است .
-
رامش پذیر
لغتنامه دهخدا
رامش پذیر. [ م ِ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف رامش پذیرنده . شاد. مسرور. خوشحال . پذیره ٔ رامش . قبول کننده و برتابنده ٔ طرب و عشرت . ملایم . بارامش : انوشه بزی شاد و رامش پذیرکه بخت بداندیش تو گشت پیر.فردوسی .
-
ابوالغازی
لغتنامه دهخدا
ابوالغازی . [ اَ بُل ْ ] (اِخ ) اول . سیزدهمین از خوانین ازبک خیوه (از 1053 تا 1074 هَ . ق .). او پس از برادر خویش اسفندیار امارت یافت چون بیست سال فرمان راند باختیار دست از تاج و تخت بکشید و امارت به پسر خویش انوشه داد و1074 هَ . ق . درگذشت و او را ...
-
فروغ گرفتن
لغتنامه دهخدا
فروغ گرفتن . [ ف ُ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) رونق گرفتن .آراسته شدن : اگر کشور از من نگیرد فروغ بگوی ، و مگوی ایچ گونه دروغ . فردوسی .فروغ از تو گیرد روان و خردانوشه کسی کو خرد پرورد. فردوسی . || شاد شدن و به چیزی امید بستن : که من زین سخنها نگیرم فروغ ...
-
مردنی
لغتنامه دهخدا
مردنی . [ م ُ دَ ] (ص لیاقت ) فانی . که سرانجام بمیرد و نماند. که باقی و پایدار و انوشه نیست . که مرگ او حتم و یقین است : اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم خواه آنکه مردنی است خواه آنکه مرده نیست در خوابگاه . (تاریخ بیهقی ص 307). || لایق مردن . سزاوار ...
-
بی مرگ
لغتنامه دهخدا
بی مرگ . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مرگ ) بی زوال و ابدی . (ناظم الاطباء). که نمیرد. که هرگز نمیرد. لایموت . جاودانی . انوشه . (یادداشت مؤلف ). || عالم بقا. ابدیت : چنان چون بجستی ز یزدان تو جای به بی مرگ برخیز و آنجا گرای . فردوسی .رجوع به مرگ شود...
-
گستهم
لغتنامه دهخدا
گستهم . [ گ ُ ت َ هََ / گ ُ ت َ ] (اِخ ) خال (دائی ) خسروپرویز پادشاه ساسانی : اگر ما به گستهم یابیم دست به گیتی نیابیم جای نشست مدان تو ز گستهم کاین ایزدیست ز گفتار و کردار نابخردیست . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2680).بدو گفت گستهم کای شهریارانو...
-
پشت ویشتاسپان
لغتنامه دهخدا
پشت ویشتاسپان . [ پ ُ ] (اِخ ) بمعنی پشت و پناه گشتاسب است و اسم دیگری است از برای کوه ریوند. در فقره ٔ 34 فصل 12 بندهش مندرج است : «کوه گناود (گُناباد) در نه فرسنگی طرف غربی پشت ویشتاسپان واقع است در آنجائی که محل آذر برزین مهر است ». در فصل 17 بنده...
-
نکونام
لغتنامه دهخدا
نکونام . [ ن ِ ] (ص مرکب ) خوش نام . که به نیکی و نکوکاری مشتهر و نامبردار است : آن گرد نکونام که اندر دره ٔرام با پیل همان کرد که با کرگ ز خواری . فرخی .انوشه کسی کو نکونام مردچو ایدر تنش ماند نیکی ببرد. اسدی .کسی کو نکونام میرد همی ز مرگش تأسف خور...