کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتقام گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انتقام گرفتن
لغتنامه دهخدا
انتقام گرفتن . [ اِ ت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کینه گرفتن . (ناظم الاطباء) : انتقام از خصم نگرفتن صفای سینه است صیقل آیینه باشد دل ز کین برداشتن .ملامفید بلخی (ازآنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
انتقام کردن
لغتنامه دهخدا
انتقام کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مکافات کردن : سفیه را بسفاهت جواب بازمده ز بیوفا بوفا انتقام باید کرد.ناصرخسرو.هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتدز دست دوست نشاید که انتقام کنند.سعدی .
-
انتقام کشنده
لغتنامه دهخدا
انتقام کشنده . [ اِ ت ِ ک َ/ک ِ ش َ دَ/دِ ] (نف مرکب ) کینه جو.کینه کشنده : این نوشته ایست از جانب ... ابوجعفر... بسوی یاری دهنده ٔ دین خدا و نگهبان بندهای اوو انتقام کشنده از دشمنان او. (تاریخ بیهقی ص 306).
-
جستوجو در متن
-
کین ستدن
لغتنامه دهخدا
کین ستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . انتقام گرفتن . خونخواهی کردن . و رجوع به کین ستان شود.
-
کین گرفتن
لغتنامه دهخدا
کین گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )انتقام کشیدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).- کین گرفتن به دل ؛ خصومت به دل گرفتن . دشمنی به دل راه دادن . کینه جو شدن : اگر مرد رومی به دل کین گرفت نباید که آید تو را این شگفت .فردوسی .
-
کینه گرفتن
لغتنامه دهخدا
کینه گرفتن . [ ن َ / ن ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دشمنی به دل گرفتن . دشمنی دردل نهان داشتن . عداوت در دل پیدا کردن : چنین گفت هرگز که دید این شگفت دژم گشت وز پور کینه گرفت . (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 1359).مرا به گاه و به تخت تو هیچ حاجت نیست به دل چه ک...
-
گلو گرفتن
لغتنامه دهخدا
گلو گرفتن . [ گ ُ / گ َگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از آهنگ خفه کردن و کشتن . || کنایه از انتقام گرفتن : آنگاه بیابند داد هر کس مظلوم بگیرد گلوی ظلام . ناصرخسرو.بیگنهی تات کار پیش نیایدوآنگه کت تب گلو گرفت گنهکار. ناصرخسرو.ور حسد گیرد ترا در ره گلود...
-
خون گرفتن
لغتنامه دهخدا
خون گرفتن . [گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون کردن خون از تن بفصد یابحجامت . فصد کردن . حجامت کردن . (یادداشت مؤلف ). رگ زدن . خون گشادن . خون کشیدن . (آنندراج ) : خونم بجوش آمده تا خون گرفته ای من خون گرفته ام تو چرا خون گرفته ای . مظفرحسین کاشی (از آ...
-
کین آختن
لغتنامه دهخدا
کین آختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کین کشیدن . کینه کشیدن . انتقام گرفتن : دگر اسب شبدیز کز تاختن نماندی به هنگام کین آختن . فردوسی .همی برد بر هر سویی تاختن بدان تاختن بود کین آختن . فردوسی .یلانی که شان پیشه کین آختن شبانروز خو کرده بر تاختن .اسدی .
-
کینه گزار
لغتنامه دهخدا
کینه گزار. [ ن َ / ن ِ گ ُ ] (نف مرکب ) انتقامجو. انتقام طلب . منتقم . که انتقام به جای آورد : تو بدکننده ٔ خود را به روزگار سپارکه روزگار تو را چاکری است کینه گزار. فرخی .به چاشتگاه ملک بی کمر میان سپاه برفت بر دم آن جنگجوی کینه گزار. فرخی .مبارک آم...
-
استعظام
لغتنامه دهخدا
استعظام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بزرگ شمردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). بزرگ دیدن کسی را. (منتهی الارب ): پس یمین الدوله محمود را استعظام کرد و شفیع شد تااز سر انتقام برخیزد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ص 25). || بزرگ آمدن . ...
-
انصاف ستدن
لغتنامه دهخدا
انصاف ستدن . [ اِ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) انتقام گرفتن . (ناظم الاطباء). داد گرفتن . انصاف گرفتن . حق خود را گرفتن : مردی با سپر و شمشیر... انصاف تو بستاند.(تاریخ سیستان ). بنده را خوشتر آن آید که آن نواحی را به پسر کاکو داده آید که مرد هرچند نیم دشم...
-
تقاص
لغتنامه دهخدا
تقاص .[ ت َ قاص ص ] (ع مص ) قصاص از یکدیگر بستدن . (زوزنی ).قصاص از یکدیگر گرفتن . یقال : تقاص القوم ، اذا قاص کل واحد منهم صاحبه فی الحساب او غیره ُ. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). || (اصطلاح فقهی ) بوسیله ای از وسائل ...