کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الزام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الزام کردن
لغتنامه دهخدا
الزام کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واجب کردن . ملتزم و متعهد کردن . لازم گردانیدن . ملزم و مجبور گردانیدن . رجوع به اِلزام شود : اندیشم که اگر بطوع خطبه نکنم الزام کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). همه را الزام کرد تا در دو طرف از روز ملازمت دیوان ...
-
واژههای مشابه
-
الزام آور
لغتنامه دهخدا
الزام آور. [ اِ وَ ] (نف مرکب ) تعهدآور. ملتزم کننده . اجباری . رجوع به اِلزام شود.
-
جستوجو در متن
-
ناچار کردن
لغتنامه دهخدا
ناچار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ملزم ساختن . الزام . مجبور کردن .
-
الزامات
لغتنامه دهخدا
الزامات . [ اِ ](ع اِ) ج ِ اِلزام یا اِلزامَه . چیرگیها در سخن و متعهد کردن . رجوع به الزام و فرهنگ ناظم الاطباء شود.
-
وادار کردن
لغتنامه دهخدا
وادار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واداشتن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). مجبور کردن . ناگزیر کردن . ناچار کردن . الزام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به واداشتن و الزام شود. || ترغیب کردن . تحریک کردن برانگیختن . رجوع به کلمه های مزبور شود. || نگاه دا...
-
دهن خوانی
لغتنامه دهخدا
دهن خوانی . [ دَ هََ خوا / خا ] (حامص مرکب ) سرزنش و ملامت . || جرم و گناه . (ناظم الاطباء). || الزام دادن . (غیاث ). تقلید سخن کردن و الزام دادن از روی تحقیر ونواخوانی هم بدین معنی است . (آنندراج ) : عشق مرا چه غم ز دهن خوانی رقیب سیماب آتش از دم حد...
-
مکابرة
لغتنامه دهخدا
مکابرة. [ م ُ ب َ رَ ] (ع مص ) با کسی به بزرگی نورد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بزرگی خود بر دیگری ثابت کردن . (غیاث ) (آنندراج ).غالب شدن بر کسی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).نبرد کردن در بزرگی یعنی گفتن و یا نمودن که من از تو...
-
وجاب
لغتنامه دهخدا
وجاب . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وَجَب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وجب شود. || ایستادنگاه آب . || (مص ) مواجبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). الزام کردن . (اقرب الموارد). ایجاب کردن . (از اقرب الموارد).
-
وظف
لغتنامه دهخدا
وظف . [ وَ ] (ع مص ) کوتاه کردن پای بند را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بر وظیف زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به وظیف شود. || پیرو کسی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || چیزی را بر خود الزام ...
-
الذام
لغتنامه دهخدا
الذام . [ اِ ] (ع مص ) لازم گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اِلزام . ملتزم گردانیدن کسی به کسی . (از اقرب الموارد). || برآغالانیدن و ترغیب دادن و تحریض کردن . (منتهی الارب ). ترغیب و تحریض کسی . مولع کردن . اُلذِم َ به (مجهولاً)؛ اولعبه ، فهو م...
-
دعوت فرمودن
لغتنامه دهخدا
دعوت فرمودن . [ دَع ْ وَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) دعوت کردن . خواندن . || تکلیف کردن : از جهت الزام حجت و اقامت بیّنت به رفق و مدارا دعوت فرمود. (کلیله و دمنه ). || کسی را به جایی یا به امری خواندن : به خلدم دعوت ای زاهد مفرماکه این سیب زنخ زآن بوستان به ...
-
بارگیری
لغتنامه دهخدا
بارگیری . (حامص مرکب ) گرفتن بار خواه برای حمل بر روی ستور و یا حمل در کشتی . (ناظم الاطباء). عمل پر کردن جوالها و غیره از محمولی برای بردن بر ستور و غیره . بار بستن و مهیا نمودن : قافله ٔ اصفهان هنوز بارگیری خود را نکرده . (فرهنگ نظام ). || الزام و ...
-
سخت گرفتن
لغتنامه دهخدا
سخت گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف تنگ گرفتن . (آنندراج ). الزام کردن بکاری .ناچار کردن از کاری . در مضیقه گذاشتن : و ایشان [ رسولان پرویز ] سخت گرفتند بر پیغامبر پاسخ کردن [ نامه ٔ پرویز را ]. (مجمل التواریخ و القصص ).نخواهد دل که تاج و...