کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعزام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعزام
لغتنامه دهخدا
اعزام . [ اِ ] (از ع ، اِمص ) در تداول عامیانه ٔ فارسی ، فرستادن کسی یا کسانی را. (یادداشت بخط مؤلف ).- اعزام داشتن ؛ فرستادن کسی یا کسانی را بجایی . روانه کردن .- اعزام شدن ؛ مأموریت یافتن کسی یا کسانی بجایی .- اعزام کردن ؛ گسیل داشتن . ارسال دا...
-
واژههای همآوا
-
اعظام
لغتنامه دهخدا
اعظام . [ اَ ] (اِخ ) نام جایی است که در ابیات زیر آمده است :فقد قدمت آیاتها و تنکرت لما مر من ریح و اوطف مرهم تأملت من آیاتها بعد اهلهاباطراف اعظام فاذناب ازنم .کثیر (از معجم البلدان ).
-
اعظام
لغتنامه دهخدا
اعظام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عظم (در خردی و بزرگی ستاره ها)، یعنی اقدار.- اعظام کواکب ؛ اقدار ستارگان از شش عظم یا قدر. (یادداشت بخط مؤلف )
-
اعظام
لغتنامه دهخدا
اعظام . [ اِ ] (ع مص ) بزرگ کردن و بزرگ داشتن . (غیاث اللغات ). بزرگ گردانیدن .بزرگ داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عظمت گذاشتن و بزرگ داشتن کسی را. (از اقرب الموارد). || ببزرگی صفت کردن . بزرگ دیدن کسی را. (منت...
-
جستوجو در متن
-
میسیون
لغتنامه دهخدا
میسیون . [ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) هیأت مأمورین . هیئت اعزامی . هیئتی مرکب از چند تن که به منظوری خاص (تبلیغات مذهبی ، امور سیاسی ، فرهنگی و غیره ) به جایی اعزام شوند: میسیون نظامی . || مأموریت . فرستادگی . اعزام . نمایندگی . || مأموریت موقتی و مع...
-
کور
لغتنامه دهخدا
کور. [ کُرْ ] (اِخ ) ژاک . از بازرگانان ثروتمند بورژ که در حدود سال 1395 م . در بورژ متولد شد. وی خزانه داری شارل دوم را به عهده داشت و سپس به مأموریت سیاسی اعزام شد، اما به گرفتن رشوه متهم گردید و در سال 1451 م . زندانی شد و سپس فرار کرد. خاطراتش م...
-
قصر اسپهبد
لغتنامه دهخدا
قصر اسپهبد. [ ق َ رِ اِ پ َ ب ُ ] (اِخ ) نام قصری است مشهور در حدود ساری . یزیدبن مهلب که در عهد سلیمان بن عبدالملک (96-99 هَ . ق .) برای تسخیر طبرستان اعزام شده بود ساری را اشغال کرد و در قصر اسپهبد ساکن شد. (از مازندران و استرآباد رابینو ص 78).
-
زبیری
لغتنامه دهخدا
زبیری . [ زُ ب َ ] (اِخ ) عثمان بن محمدبن خالدبن زبیربن عوام . از دلاوران و گردنکشان خاندان زبیر عوام است . در مدینه با همدستی محمدبن عبداﷲبن حسن ، بر منصور عباسی خروج کرد و پس از کشته شدن محمد به بصره پناهنده شد و در آنجا دردست یاران منصور گرفتار آم...
-
قبطی
لغتنامه دهخدا
قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) ابراهیم بن مسلم بن یعقوب مولای بنی فهر، مردی فقیه و دانا به احکام شرع بود. گویند نیای او یعقوب از صحابیان بوده است . مقوقس او را به همراه ماریه به حضور رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم اعزام داشت و وی اسلام آورد. او را حدیثی است ...
-
پریه
لغتنامه دهخدا
پریه . [ پ ِ ی ِ ] (اِخ ) کازیمیر پیر. بانکدار ثروتمند و سیاستمدار فرانسوی . متولد در گرنبل بسال 1777 م . وی از پاریس بنمایندگی مجلس انتخاب گردید و در سال 1831 م . وزیر کشور شد و شورشهای پاریس و لیون را با شدت فرونشاند و بلژیک را بر ضد هلند حمایت کرد...
-
تیری داد
لغتنامه دهخدا
تیری داد. (اِخ ) خزانه دار داریوش سوم در تخت جمشید. که پس از تسلط اسکندر بر ایران و غارت تخت جمشید اسکندر اورا در این شغل ابقاء کرد و به روایت دیودور این شخص با اسکندر ارتباط داشت و حتی او را با نامه ای مطلع ساخت که داریوش قشونی برای حراست تخت جمشید ...
-
داودپاشا
لغتنامه دهخدا
داودپاشا. [ وو ] (اِخ ) از وزیران دوران سلطان عبدالعزیزخان سلطان عثمانی است . ارمنی و کاتولیکی مذهب بود در 1861 م . در سعادت (قسطنطنیه ) بدنیا آمد. در جوانی مشاغلی در سفارتخانه ها به برلن و وین داشت و در 1857 به باب عالی (استانبول ) فراخوانده شد و سا...
-
دیپلماسی
لغتنامه دهخدا
دیپلماسی . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دیپلوماسی . فن و عمل رهبری مذاکرات بین ملتها بمنظور حصول سازش که مورد رضایت متقابل همگان باشد و نیز آیین و آداب و مراسم و طرق رهبری این مذاکرات . تا قرن هفدهم میلادی روابط بین المللی عموماً با مکاتبه ٔ مستقیم بین سرا...