کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسباع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسباع
لغتنامه دهخدا
اسباع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سُبع. هفت یکها.- اسباع قرآن ؛ هفت سُبع.قراء قدیم قرآن را هفت قسمت کرده در هر روز یک سُبعو هر هفته یک بار قرآن را ختم میکرده اند : زین سحرسحرگهی که رانم مجموعه ٔ هفت سُبع خوانم . نظامی .اگر خود هفت سُبع از بر بخوانی چو آشفتی...
-
اسباع
لغتنامه دهخدا
اسباع . [ اِ ] (ع مص ) هفت عدد شدن قوم . هفت شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || هفتم به آب آمدن اشتر. || هفت ماهه زادن . (تاج المصادر بیهقی ). || صاحب رمه ٔ گرگ درآمده شدن . || به دایه دادن بچه را. (منتهی الارب ). فرزند فرا دایه دادن . (تا...
-
واژههای همآوا
-
اسباء
لغتنامه دهخدا
اسباء. [ اِ ] (ع مص ) نرم شدن دل بر. شیفته و مایل گشتن به . شیفته و مایل کاری گردیدن : اسباء علی الشی ٔ. (منتهی الارب ). || فروتنی کردن : اسباء لامراﷲ. (منتهی الارب ).
-
اصباء
لغتنامه دهخدا
اصباء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِصبا. بادهای برین . (از منتهی الارب ) (قطر المحیط).
-
اصباء
لغتنامه دهخدا
اصباء. [ اِ ] (ع مص ) اصباء نجم ؛ برآمدن ثریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برآمدن ثریا ودندان . (تاج المصادر بیهقی ). برآمدن ستاره . (زوزنی ). برآمدن دندان . (زوزنی ). اصباء سُم و دندان و ستاره ؛ برآمدن آن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || انگشت نهادن...
-
جستوجو در متن
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسباع . رجوع به اسباع شود.
-
سبع
لغتنامه دهخدا
سبع. [ س ُ ] (ع اِ) هفت یک . ج ، اسباع . جزئی از هفت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و از آن است اسباع القرآن و این محدث است . (از اقرب الموارد).- حمی السبع ؛ در نزد اطباء تبی است که هفت روز یک مرتبه آید بعلت کمی ِ خلطی که موجب آن است . (از اقرب ...
-
مسبعون
لغتنامه دهخدا
مسبعون . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُسبع که نعت فاعلی است از مصدر اسباع . رجوع به مسبع و اسباع شود. || مردمی که شتران آنها وارد «سبع» یا هفتمین روز خود شده باشند. (اقرب الموارد).
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر اسباع . بر سر خود گذاشته . پسرخوانده . فرزند بحرام . || آنکه مادرش مرده پس شیر غیر مادر خود خورده باشد. || آنکه هفت پشت یا چهار پشت در عبودیت باشد. || آنکه از صحبت ددان دوری گرفته باشد. || آن که بر هفت ماه ...
-
قاری زیات
لغتنامه دهخدا
قاری زیات . [ زَی ْ یا ] (اِخ ) حمزةبن حبیب بن عمارةبن اسماعیل قاری کوفی ، مکنی به ابوعماره و مشهور به زیات . از اهل قبیله ٔ تمیم یکی از قراء سبعه و از یاران و شیعیان حضرت صادق (ع ) بوده و اصول تجوید و قرائت را از آن امام و از اعمش یاد گرفته و خلاد و...
-
صاحب
لغتنامه دهخدا
صاحب . [ ح ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی مذکر از صُحْبة و صحابة. یار. ج ، صَحْب ، صُحبة، صُحْبان ، صِحاب ، صَحابة، صِحابة. ج ِ فاعل بر فَعالة جز در این مورد نیامده است . (منتهی الارب ). ج ، اَصحاب ،صَحب ، صَحابة، صِحاب ، صُحبة، صَحبان . || همراه . (ربنجنی...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن یوسف بن الحکم بن عقیل بن مسعودبن عامربن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن قسی ، و هو ثقیف . مکنی به ابومحمد. ابن خلکان گوید: ابن کلبی وی را در جمهرة النسب یاد کرده گوید: منبه بن به نبیت قسی را بزاد و چنانکه گو...