اسباع . [ اِ ] (ع مص ) هفت عدد شدن قوم . هفت شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || هفتم به آب آمدن اشتر. || هفت ماهه زادن . (تاج المصادر بیهقی ). || صاحب رمه ٔ گرگ درآمده شدن . || به دایه دادن بچه را. (منتهی الارب ). فرزند فرا دایه دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || به گرگ دادن گوسفند را. (منتهی الارب ). || فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بیکار گذاشتن بنده را. (منتهی الارب ). || گوشت دده خورانیدن . گوشت سبع بخورد کسی دادن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.