کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احمدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احمدا
لغتنامه دهخدا
احمدا. [ اَ م َ ] (اِ) شعر احمدا؛ شعر بد و بی معنی و بی وزن و بی قافیه .- احمدا گفتن ؛ شعر سخیف و بی معنی گفتن :دلشاد ملک معارف احمدا می گفت .
-
جستوجو در متن
-
میگک
لغتنامه دهخدا
میگک . [ م َ گ َ ] (اِ مصغر) (از میگ + ک تصغیر) میگ خرد. ملخ کوچک . (یادداشت مؤلف ). ملخ صحرائی خرد : احمدا پیش سلیمان می برد پای ملخ هرکه پیش اطعمه تحسین میگک میکند. احمد اطعمه .و رجوع به میگ شود.
-
لامانی
لغتنامه دهخدا
لامانی . (حامص ، اِ) لاف و گزاف و دروغ . (برهان ). گزافه در سخن . منسوب به فریب و دروغ . (غیاث ، از شرح خاقانی ) : چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی . سنائی .سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حل...
-
جبریل
لغتنامه دهخدا
جبریل . [ ج ِ] (اِخ ) لغتی است در جبرئیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جبرئیل شود : من کان عدواً للّه و ملائکته و رسله و جبریل و میکال ... (قرآن 98/2).رنگ جبریل است تیغش را بلی بر زبانش وحی از آن آمد برزم . خاقانی .سرافیل همرازش و هم نشست براق...
-
گام زدن
لغتنامه دهخدا
گام زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) رفتن . شدن . قدم زدن . راه پیمودن . قطع و طی طریق کردن . بریدن راه : طعن ؛ گام زدن اسب و نیکو رفتن آن چون عنان را بکشی . (منتهی الارب ) : خنیده به هر جای و شیداسب نام نزد جز به نیکی به هر جای گام . فردوسی .ستاره شمر گفت...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن قیس بن قلیسی بن ضیفی نخستین تبع از ملوک بنی حمیر یمن است .صاحب مجمل التواریخ والقصص ضمن شرح پادشاهی حمیربن سبا، نخستین پادشاه از قحطانیان گوید. «اول کسی از قحطانیان او بود که پادشاهی کرد و به پیری رسید، و ملک بروی و فرزندانش ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد آبی . مکنی به ابوالعباس . او از اهل آبه از ناحیه ٔ برقه است و بتجارت بیمن شد و در عدن درک صحبت ابوبکر سعیدی کرد. یاقوت گوید مولی المفضل جمال الدین از قول احمد آبی قصه ٔ ملاقات او را با سعیدی برای من گفت . و سپس احمد ب...
-
گفتن
لغتنامه دهخدا
گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) (از: گف (= گو) + تن ، پسوند مصدری ) پهلوی ، گوفتن جزء اول از ریشه ٔ فارسی باستان گَوب ، و رجوع شود به نیبرگ ص 84، 85، کردی گوتن ، وخی ژوی -ام سریکلی خوی -ام و رجوع به هوبشمان شود. طبری بااوتن گفتن ، گیلکی بوتن ، بوگوتن ، بوگو...
-
غدیر خم
لغتنامه دهخدا
غدیر خم . [ غ َ رُ / رِ خ ُم م ] (اِخ )غدیری است بین مکه و مدینه ، و فاصله ٔ آن تا جحفه دومیل است . (معجم البلدان ). موضعی است میان حرمین در ناحیه ٔ جحفه ، بر سه میلی آن و گفته اند نزدیک جحفه بر یک میلی آن است و ذکر آن در حدیث آمده است . ابن اثیر گوی...